نمایش مبدأ برای ای ابن سعد از تو مرا این گمان نبود

{{سرصفحه شعر
 | مطلع=ای ابن سعد از تو مرا این گمان نبود
 | نام شعر=
 | شاعر = حیران یزدی 
 | مصحح = 
 | بخشی از دیوان =
 |قالب =غزل 
 |وزن = 
 |موضوع = امام حسین(ع)
 | قبلی =
 | بعدی = 
 | سال خورشیدی = 
 | سال میلادی =
 | سال قمری = 
 | یادداشت =
}}
{{شعر}}
{{ب|ای ابن سعد از تو مرا این گمان نبود|جز تیر جور و کینه، تو را در کمان نبود}}
{{ب|آخر به روی من ز چه شمشیر می‌کشی؟|جدّم مگر پیمبر آخر زمان نبود؟}}
{{ب|روحُ ‌‌القُدُس نکرده مگر پاسبانی‌ام؟|یا جبرئیل، خادم این آستان نبود؟}}
{{ب|در شأن خود، هر آن‌ چه همی گفت و برشمرد|گوش کسی بر آن سخن و داستان نبود}}
{{ب|آن ‌گه ز روی حجّت از آن فرقه، خواست آب|معلوم شد که حاجتِ هیچ امتحان نبود}}
{{ب|پس شد روان به سوی فرات و ز تشنگی|گفتی مگر به جسم شریفش، روان نبود}}
{{ب|ایمن ز خصم خواست، بنوشد کفی ز آب|از ناوک ستم ولی او را امان نبود}}
{{ب|می‌شد شکسته اندکی‌اش زهرِ تشنگی|آن تیر زهر داده، گرش بر دهان نبود}}
{{ب|از بهر شاه تشنه‌لبان بر لب فرات|آبی جز آبِ خنجر و تیغ و سنان نبود}}
{{ب|از بس که تیر بر تن او کار کرده بود|پیکان تیر بود، تنی در میان نبود}}
{{ب|با آن که بود در دو لبش، چشمۀ حیات|لب‌تشنه داد جان، به لب چشمۀ فرات}}
{{پایان شعر}}