گفت پیغمبر به پیغام آورش: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{جعبه اطلاعات شعر
  | عنوان = گفت پیغمبر به پیغام آورش  
  | عنوان = گفت پیغمبر به پیغام آورش  
خط ۹: خط ۶:
  | نام شاعر = ملا احمد نراقی
  | نام شاعر = ملا احمد نراقی
  | قالب =مثنوی
  | قالب =مثنوی
  | وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعل
  | وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  | موضوع =امام حسین(ع)
  | موضوع =امام حسین(ع)
  | مناسبت = مدح
  | مناسبت = مدح
خط ۱۸: خط ۱۵:
}}
}}


'''گفت پیغمبر به پیغام آورش''' را [[ملا احمد نراقی]] درباره امام حسین(ع) سروده است. این شعر در قالب مثنوی با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن در گونه مدح در




*[[ملا احمد نراقی]]:
==متن شعر==
{{شعر}}
{ب|گفت پیغمبر به پیغام آورش|کاین حسین و این سر و این پیکرش}}
{{ب|کاش بودی صد حسینم در جهان|کردمی قربان آن سلطان جان}}
{{ب|گر [[حسین بن علی]] جان من است|جان دل خوش بهر سلطان من است}}
{{ب|گفت [[جبریل]] ای شه دنیا و دین|ای امام خلق ای حق را امین}}
{{ب|شرط این سودا بود اذن حسین|هم رضای آن شفیع خافقین}}
{{ب|گفت باید با حسین این راز را|گفت هم انجام و هم آغاز را}}
{{ب|پس طلب کرد آن شه گردون بساط|نور چشم خویش را با صد نشاط}}
{{ب|گفت با او از کرامتهای دوست|وان نظرها و عنایت‌های دوست}}
{{ب|وان سر ببریده از او خواستن|وز سر جان بهر او برخاستن}}
{{ب|خون خود را در ره او ریختن|خاک غم بر فرق عالم بیختن}}
{{ب|جان شیرین در رهش درباختنسوختن پروانه سان و ساختن}}
{{ب|این بشارت چون شنید آن سبط پاک|رخ نهاد از بهر شکر حق به خاک}}
{{ب|از پی تعظیم و تمجید و نیاز|هم رکوع آورد بهر حق نماز}}
{{ب|پس شکفتش همچو گل آن رخ که ماه|سجده آوردی برش هر شامگاه}}
{{ب|از نشاطش آن رخ گلگون شکفت|با تبسم یا حیا و شرم گفت}}
{{ب|من که باشم تا مرا باشد سری|یا بود جانی مرا یا پیکری}}
{{ب|جسم و جانم جمله در فرمان اوست|لایق او گر بود قربان اوست}}
{{ب|گرنه جان از بهر او می دادمی|جان شیرین مژدگانی دادمی}}
{{ب|لیک دارم از خدا من یک امید|گر برآرد نیست ز الطافش بعید}}
{{ب|رخصتم بخشد که بهر عاصیان|در صف محشر گشایم من زبان}}
{{ب|تا زبان عذرخواهی وا کنم|جرمشان با مغفرت سودا کنم}}
{{ب|چون برافتد پرده ای از انجمن|در شفاعت برگشاید دست من}}
{{ب|جان خود قربان امت می کنم|می دهم جان و شفاعت می کنم}}
{{ب|[[وحی]] آمد سوی پیغمبر ز رب|ما بدادیم آنچه کرد از ما طلب}}
{{ب|ما نخستین قطره خونش را بها|از شفاعت می دهیم ای ذوالبها}}
{{ب|وعده ی قربانی اش را ذوالجلال|پس معین کرد روز و ماه و سال}}
{{ب|کربلاشان شد منی عاشور عید|کس چنین عیدی به عالم کی شنید}}
{{ب|عید جمعی را و جمعی را عزا|دیده کو تا با حقیقت آشنا}}
{{ب|کو دلی اینجا بفهمد سوگ و سور|تا که را ماتم شد و کی را سرور}}
{{ب|دوستان را تا [[قیامت]] ماتم است|سر به جیب درد و زانوی غم است}}
{{ب|ای پی تسلیم و فرمان اله|برد آن شب در حساب سال و ماه}}
{{ب|وعده اش را چون شد ایام وفا|بارها بستند سوی [[کربلا]]}}
{{ب|ای [[مدینه]] جامه نیلی کن به بر|از غم افشان خاک و خاکستر بسر}} <ref>https://ganjoor.net/naraghi/taghdis/sh233


گفت پیغمبر به پیغام آورش
</ref>
{{پایان شعر}}


کاین حسین و این سر و این پیکرش
==پانویس==
 
کاش بودی صد حسینم در جهان
 
کردمی قربان آن سلطان جان
 
گر [[حسین بن علی]] جان من است
 
جان دل خوش بهر سلطان من است
 
گفت [[جبریل]] ای شه دنیا و دین
 
ای امام خلق ای حق را امین
 
شرط این سودا بود اذن حسین
 
هم رضای آن شفیع خافقین
 
گفت باید با حسین این راز را
 
گفت هم انجام و هم آغاز را
 
پس طلب کرد آن شه گردون بساط
 
نور چشم خویش را با صد نشاط
 
گفت با او از کرامتهای دوست
 
وان نظرها و عنایت‌های دوست
 
وان سر ببریده از او خواستن
 
وز سر جان بهر او برخاستن
 
خون خود را در ره او ریختن
 
خاک غم بر فرق عالم بیختن
 
جان شیرین در رهش درباختن
 
سوختن پروانه سان و ساختن
 
این بشارت چون شنید آن سبط پاک
 
رخ نهاد از بهر شکر حق به خاک
 
از پی تعظیم و تمجید و نیاز


هم رکوع آورد بهر حق نماز
==منابع==
 
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]
پس شکفتش همچو گل آن رخ که ماه
 
سجده آوردی برش هر شامگاه
 
از نشاطش آن رخ گلگون شکفت
 
با تبسم یا حیا و شرم گفت
 
من که باشم تا مرا باشد سری
 
یا بود جانی مرا یا پیکری
 
جسم و جانم جمله در فرمان اوست
 
لایق او گر بود قربان اوست
 
گرنه جان از بهر او می دادمی
 
جان شیرین مژدگانی دادمی
 
لیک دارم از خدا من یک امید
 
گر برآرد نیست ز الطافش بعید
 
رخصتم بخشد که بهر عاصیان
 
در صف محشر گشایم من زبان
 
تا زبان عذرخواهی وا کنم
 
جرمشان با مغفرت سودا کنم
 
چون برافتد پرده ای از انجمن
 
در شفاعت برگشاید دست من
 
جان خود قربان امت می کنم
 
می دهم جان و شفاعت می کنم
 
[[وحی]] آمد سوی پیغمبر ز رب
 
ما بدادیم آنچه کرد از ما طلب
 
ما نخستین قطره خونش را بها
 
از شفاعت می دهیم ای ذوالبها
 
وعده ی قربانی اش را ذوالجلال
 
پس معین کرد روز و ماه و سال
 
کربلاشان شد منی عاشور عید
 
کس چنین عیدی به عالم کی شنید
 
عید جمعی را و جمعی را عزا
 
دیده کو تا با حقیقت آشنا
 
کو دلی اینجا بفهمد سوگ و سور
 
تا که را ماتم شد و کی را سرور
 
دوستان را تا [[قیامت]] ماتم است
 
سر به جیب درد و زانوی غم است
 
ای پی تسلیم و فرمان اله
 
برد آن شب در حساب سال و ماه
 
وعده اش را چون شد ایام وفا
 
بارها بستند سوی [[کربلا]]
 
ای [[مدینه]] جامه نیلی کن به بر
 
از غم افشان خاک و خاکستر بسر <ref>https://ganjoor.net/naraghi/taghdis/sh233
 
</ref>
==پانویس==

نسخهٔ ‏۱۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۰

گفت پیغمبر به پیغام آورش
اطلاعات شعر
نام شعرگفت پیغمبر به پیغام آورش
نام شاعرملا احمد نراقی
قالبمثنوی
وزنفاعلاتن فاعلاتن فاعلن
موضوعامام حسین(ع)
مناسبتمدح
زبانفارسی
تعداد ابیاتبیت
منبعhttps://ganjoor.net/naraghi/taghdis/sh233


گفت پیغمبر به پیغام آورش را ملا احمد نراقی درباره امام حسین(ع) سروده است. این شعر در قالب مثنوی با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن در گونه مدح در


متن شعر

{ب|گفت پیغمبر به پیغام آورش|کاین حسین و این سر و این پیکرش}}

[۱]
کاش بودی صد حسینم در جهانکردمی قربان آن سلطان جان
گر حسین بن علی جان من استجان دل خوش بهر سلطان من است
گفت جبریل ای شه دنیا و دینای امام خلق ای حق را امین
شرط این سودا بود اذن حسینهم رضای آن شفیع خافقین
گفت باید با حسین این راز راگفت هم انجام و هم آغاز را
پس طلب کرد آن شه گردون بساطنور چشم خویش را با صد نشاط
گفت با او از کرامتهای دوستوان نظرها و عنایت‌های دوست
وان سر ببریده از او خواستنوز سر جان بهر او برخاستن
خون خود را در ره او ریختنخاک غم بر فرق عالم بیختن
جان شیرین در رهش درباختنسوختن پروانه سان و ساختن{{{2}}}
این بشارت چون شنید آن سبط پاکرخ نهاد از بهر شکر حق به خاک
از پی تعظیم و تمجید و نیازهم رکوع آورد بهر حق نماز
پس شکفتش همچو گل آن رخ که ماهسجده آوردی برش هر شامگاه
از نشاطش آن رخ گلگون شکفتبا تبسم یا حیا و شرم گفت
من که باشم تا مرا باشد سرییا بود جانی مرا یا پیکری
جسم و جانم جمله در فرمان اوستلایق او گر بود قربان اوست
گرنه جان از بهر او می دادمیجان شیرین مژدگانی دادمی
لیک دارم از خدا من یک امیدگر برآرد نیست ز الطافش بعید
رخصتم بخشد که بهر عاصیاندر صف محشر گشایم من زبان
تا زبان عذرخواهی وا کنمجرمشان با مغفرت سودا کنم
چون برافتد پرده ای از انجمندر شفاعت برگشاید دست من
جان خود قربان امت می کنممی دهم جان و شفاعت می کنم
وحی آمد سوی پیغمبر ز ربما بدادیم آنچه کرد از ما طلب
ما نخستین قطره خونش را بهااز شفاعت می دهیم ای ذوالبها
وعده ی قربانی اش را ذوالجلالپس معین کرد روز و ماه و سال
کربلاشان شد منی عاشور عیدکس چنین عیدی به عالم کی شنید
عید جمعی را و جمعی را عزادیده کو تا با حقیقت آشنا
کو دلی اینجا بفهمد سوگ و سورتا که را ماتم شد و کی را سرور
دوستان را تا قیامت ماتم استسر به جیب درد و زانوی غم است
ای پی تسلیم و فرمان الهبرد آن شب در حساب سال و ماه
وعده اش را چون شد ایام وفابارها بستند سوی کربلا
ای مدینه جامه نیلی کن به براز غم افشان خاک و خاکستر بسر

پانویس

منابع