دخترفکر بکر من غنچه لب چو واکند: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند
  | مطلع=دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = غرو ی اصفهانی
  | نام شعر =دختر فکر بکر من
  | مصحح =  
  | نام شاعر =غروی اصفهانی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =قصیده
  |قالب = قصیده
  | وزن = مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
  |وزن = مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
  | موضوع = حضرت فاطمه زهرا(س)
  |موضوع = حضرت زهرا(س)
  | مناسبت = مدح
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۲۸بیت
  | سال میلادی =
  | منبع = دیوان کمپانی
  | سال قمری =
| یادداشت =
}}
}}
'''دختر فکر بکر من غنچه لب چه وا کند''' مطلع قصیده ای مدح گونه از [[غروی اصفهانی]] درباره حضرت زهرا(س) است. این شعر در بیست و هشت بیت با وزن مفتعلن مفاعلن، مفتعلن مفاعلن سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند|از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند}}
{{ب|دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند|از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند}}
خط ۴۷: خط ۴۳:
{{ب|قبلۀ خلق روی او، کعبۀ عشق کوی او|چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند}}
{{ب|قبلۀ خلق روی او، کعبۀ عشق کوی او|چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند}}
{{ب|بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتری|چشمۀ خور شود اگر چشم سوی سُها کند}}
{{ب|بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتری|چشمۀ خور شود اگر چشم سوی سُها کند}}
{{ب|مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو|زانکه مس وجود را [[فضۀ]] او طلا کند}}{{پایان شعر}}<ref>https://ganjoor.net/moftagher/divan/madayeh/b3/sh2</ref>
{{ب|مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو|زانکه مس وجود را [[فضۀ]] او طلا کند}}{{پایان شعر}}
 
==پانویس==
 
 
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت زهرا(س)]]
[[رده:شعرهای کهن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۰۳

دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند از
غرو ی اصفهانی



در قالب قصیده

با وزن مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

موضوع: حضرت زهرا(س)
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کنداز نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
طوطی طبع شوخ من گر که شکرشکن شودکام زمانه را پر از شکر جانفزا کند
بلبل نطق من ز یک نغمۀ عاشقانه ایگلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
خامۀ مشکسای من گر بنگارد این رقمصفحۀ روزگار را مملکت ختا کند
مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهیدائرۀ وجود را جنت دلگشا کند
منطق من هماره بندد چه نطاق نطق رامنطقۀ حروف را منطقه السما کند
شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسدشاهد معنی من ار جلوۀ دلبربا کند
نظم برد بدین نَسَق از دم عیسوی سَبَقخاصه دمی که از مسیحا نفسی ثنا کند
وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟فهمِ که، نعت بانوی خلوت کبریا کند؟
ناطقۀ مرا مگر روح قدس کند مددتا که ثنای حضرت سیدۀ نساء کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمهچشم دل از نظاره در مبدء و منتهی کند
صورت شاهد ازل معنی حُسنِ لم یَزَلْوهم چگونه وصف آئینۀ حق نما کند
مطلع نور ایزدی مبدء فیض سرمدیجلوۀ او حکایت از خاتم انبیا کند
بسملۀ صحیفۀ فضل و کمال معرفتبلکه گهی تجلی از نقطۀ تحت «با» کند
دائرۀ شهود را نقطۀ ملتقی بودبلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند
حامل سر مستسر حافظ غیب مستتردانش او احاطه بر دانش ماسوی کند
ین معارف و حکم بحر مکارم و کرمگاه سخا محیط را قطرۀ بی بها کند
لیله قدر اولیاء، نور نهار اصفیاصبح جمال او طلوع از افق علا کند
بضعۀ سید بشر ام ائمۀ غُررکیست جز او که همسری با شه لافتیٰ کند؟
وحی نبوتش نسب، جود و فتوتش حسبقصه ای از مروتش سورۀ «هل اتی» کند
دامن کبریای او دست رس خیال نیپایۀ قدر او بسی پایه به زیر پا کند
لوح قدر به دست او کِلک قضا به شَستِ اوتا که مشیت الهیه چه اقتضا کند
در جبروت حکمران، در ملکوت قهرماندر نشأت کن فکان حکم بما تشا کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب اوسرِّ قدم حدیث از آن سترو از آن حیا کند
نفخۀ قدس بوی او جذبۀ انس خوی اومنطق او خبر ز «لا ینطق عن هوی» کند
قبلۀ خلق روی او، کعبۀ عشق کوی اوچشم امید سوی او تا به که اعتنا کند
بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتریچشمۀ خور شود اگر چشم سوی سُها کند
مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سوزانکه مس وجود را فضۀ او طلا کند