تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''صائب تبریزی''': ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم رشته ای از تار و پود جامه ات حبل المتین غنچه پژمرده ای از لاله زارت شمع طور قطره افسرده ای از زمزمت در ثمین در بیابان طل...» ایجاد کرد) |
Z.khansari (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{سرصفحه | |||
| مطلع=ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین | |||
| نام شعر= | |||
| شاعر = صائب تبریزی | |||
| مصحح = | |||
| بخشی از دیوان = | |||
|قالب = | |||
|وزن = | |||
|موضوع = | |||
| قبلی = | |||
| بعدی = | |||
| سال خورشیدی = | |||
| سال میلادی = | |||
| سال قمری = | |||
| یادداشت = | |||
}} | |||
ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین | {{شعر}}{{ب|ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین|مغز خاک از نَکهت مشکین لباست خوشه چین}} | ||
{{ب|موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم|رشته ای از تار و پود جامه ات [[حبل المتین]]}} | |||
مغز خاک از | {{ب|غنچه پژمرده ای از لاله زارت شمع طور|قطره افسرده ای از زمزمت در ثمین}} | ||
{{ب|در بیابان طلب یک العطش گوی تو [[خضر]]|در حریم قدس یک پروانه ات [[روح الامین]]}} | |||
موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم | {{ب|مصرع برجسته ای دیوان موجودات را|از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین}} | ||
{{ب|میهمانداری به الوانهای نعمت خلق را|چون [[خلیل الله]] داری هر طرف صد خوشه چین}} | |||
رشته ای از تار و پود جامه ات حبل المتین | {{ب|طاق ابروی ترا تا دست قدرت نقش بست|قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین}} | ||
{{ب|مردم چشم جهان بین سپهر اخضری|جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین}} | |||
غنچه پژمرده ای از لاله زارت شمع طور | {{ب|شش جهت چون خانه زنبور پرغوغای توست|کهکشان از نوشخند توست جوی انگبین}} | ||
{{ب|عالم اسباب را از طاق دل افکنده ای|نیست نقش بوریا در خانه ات مسند نشین}} | |||
قطره افسرده ای از زمزمت در ثمین | {{ب|تا به کف نگرفته بود از سایه ات رطل گران|در کشاکش بود از خمیازه رگ های زمین}} | ||
{{ب|با صفای جبهه صاف تو از کم مایگی|چون دروغ راست مانندست صبح راستین}} | |||
در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر | {{ب|آب شوری در قدح داری و از جوش سخا|می کنی تکلیف خلق اولین و آخرین}} | ||
{{ب|از ثبات مقدم خود عذرخواهی می کنی|پای عصیان هر که را لغزید از اهل زمین}} | |||
در حریم قدس یک پروانه ات روح الامین | {{ب|روی عالم را ز برگ لاله داری سُرختر|گر چه خود چون داغ می پوشی لباس عنبرین}} | ||
{{ب|بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا|بر امیدِ آن که خدّام ترا بوسد زمین}} | |||
مصرع برجسته ای دیوان موجودات را | {{ب|گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست|نقش دیوارست اینجا شهپر روح الامین}} | ||
{{ب|تا ز دامنگیریت کوته نماند هیچ دست|می کشی چون پرتو خورشید دامن بر زمین}} | |||
از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین | {{ب|هر گنهکاری که زد بر دامن پاک تو دست|گَرد عصیان پاک کردی از رخش با آستین}} | ||
{{ب|ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کرده ای|چون به رحمت ننگری در سینه های آتشین؟}} | |||
میهمانداری به الوانهای نعمت خلق را | {{ب|تا به روی خاک تردامن نیفتد سایه ات|پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین}} | ||
{{ب|تا شبستان فنا جایی ناستد چون شرر|گر به روی آتش دوزخ فشانی آستین}} | |||
چون خلیل الله داری هر طرف صد خوشه چین | {{ب|انبیا چندین چه می کوشند در تعمیر تو؟|گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین}} | ||
{{ب|در هوای حسن شورانگیز آب زمزمت|جمله از سر رفت دیگ مغزهای آتشین}} | |||
طاق ابروی ترا تا دست قدرت نقش بست | {{ب|نیستی گر مهردار رحمت پروردگار|چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟}} | ||
{{ب|هست اسماعیل یک قربانی لاغر ترا|کز نم خونش نکردی لاله گون روی زمین}} | |||
قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین | {{ب|گر زبان ناوددانت چون قلم میداشت شق|پاک می شد از غبار معصیت روی زمین}} | ||
{{ب|تا در تکلیف بر روی جهان واکرده ای|در پسِ در مانده است از شرم، فردوس برین}} | |||
مردم چشم جهان بین سپهر اخضری | {{ب|در حریم جنت آسای تو اهل دید را|در نظر می آید از هر شمع جوی انگبین}} | ||
{{ب|ناودان گوهر افشانت ز رحمت آیه ای است|از حریم لطف نازل گشته در شان زمین}} | |||
جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین | {{ب|گر نِهای روشنگر آیینه دلها، چرا|جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟}} | ||
{{ب|ایمنند از آتشِ دوزخ پرستاران تو|حق گزاری شیوه توست ای بهشتِ هشتمین}} | |||
شش جهت چون خانه زنبور پرغوغای توست | {{ب|غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست|برنچیند دانه ای بی ذکر، مرغی از زمین}} | ||
{{ب|هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن|چون در رحمت نداری گر چه دربان در کمین}} | |||
کهکشان از نوشخند توست جوی انگبین | {{ب|می زنی یک ماه دامن بر میان در عرض سال|می دهی سامان کار اولین و آخرین}} | ||
{{ب|هیچ تعریفی ترا زین بِه نمی دانم که شد|در تو پیدا گوهر پاک امیرالمؤمنین}} | |||
عالم اسباب را از طاق دل افکنده ای | {{ب|بهترین خلق بعد از بهترینِ انبیا|ابن عم [[مصطفی]] داماد خیرالمرسلین}} | ||
{{ب|تا ابد چون طفلِ بی مادر به خاک افتاده بود|ذوالفقار او نمی برّید اگر نافِ زمین}} | |||
نیست نقش بوریا در خانه ات | {{ب|خانه زنبور دل بی شهدِ ایمان مانده بود|گر نمی شد باعث تعمیر او [[یعسوبِ]] دین}} | ||
{{ب|تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان|تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین}} | |||
تا به کف نگرفته بود از سایه ات رطل گران | {{ب|در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو|مد آهی می کشد گاهی [[کرام الکاتبین]]}} | ||
{{ب|نقطه بسم اللهی فرقان موجودات را|در سواد توست علم اولین و آخرین}} | |||
در کشاکش بود از خمیازه | {{ب|شهپرِ رحمت بود هر حرفی از نام علی|این دو شهپر برد [[عیسی]] را به چرخ چارمین}} | ||
{{ب|سرفراز از اول نام تو [[عرش]] ذوالجلال|روشن از خورشید رویت نرگس [[عین الیقین]]}} | |||
با صفای جبهه صاف تو از کم مایگی | {{ب|چون لباس [[کعبه]] بر اندام بت، زیبنده نیست|جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
چون دروغ راست مانندست صبح راستین | |||
آب شوری در قدح داری و از جوش سخا | |||
می کنی تکلیف خلق اولین و آخرین | |||
از ثبات مقدم خود عذرخواهی می کنی | |||
پای عصیان هر که را لغزید از اهل زمین | |||
روی عالم را ز برگ لاله داری | |||
گر چه خود چون داغ می پوشی لباس عنبرین | |||
بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا | |||
بر | |||
گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست | |||
نقش دیوارست اینجا شهپر روح الامین | |||
تا ز دامنگیریت کوته نماند هیچ دست | |||
می کشی چون پرتو خورشید دامن بر زمین | |||
هر گنهکاری که زد بر دامن پاک تو دست | |||
ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کرده ای | |||
چون به رحمت ننگری در سینه های آتشین؟ | |||
تا به روی خاک تردامن نیفتد سایه ات | |||
پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین | |||
تا شبستان فنا جایی ناستد چون شرر | |||
گر به روی آتش دوزخ فشانی آستین | |||
انبیا چندین چه می کوشند در تعمیر تو؟ | |||
گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین | |||
در هوای حسن شورانگیز آب زمزمت | |||
جمله از سر رفت دیگ مغزهای آتشین | |||
نیستی گر مهردار رحمت پروردگار | |||
چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟ | |||
هست اسماعیل یک قربانی لاغر ترا | |||
کز نم خونش نکردی لاله گون روی زمین | |||
گر زبان | |||
پاک می شد از غبار معصیت روی زمین | |||
تا در تکلیف بر روی جهان واکرده ای | |||
در | |||
در حریم جنت آسای تو اهل دید را | |||
در نظر می آید از هر شمع جوی انگبین | |||
ناودان گوهر افشانت ز رحمت آیه ای است | |||
از حریم لطف نازل گشته در شان زمین | |||
گر | |||
جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟ | |||
ایمنند از | |||
حق گزاری شیوه توست ای | |||
غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست | |||
برنچیند دانه ای بی | |||
هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن | |||
چون در رحمت نداری گر چه دربان در کمین | |||
می زنی یک ماه دامن بر میان در عرض سال | |||
می دهی سامان کار اولین و آخرین | |||
هیچ تعریفی ترا زین | |||
در تو پیدا گوهر پاک امیرالمؤمنین | |||
بهترین خلق بعد از | |||
ابن عم مصطفی داماد خیرالمرسلین | |||
تا ابد چون | |||
ذوالفقار او نمی | |||
خانه زنبور دل بی | |||
گر نمی شد باعث تعمیر او | |||
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان | |||
تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین | |||
در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو | |||
مد آهی می کشد گاهی کرام الکاتبین | |||
نقطه بسم اللهی فرقان موجودات را | |||
در سواد توست علم اولین و آخرین | |||
این دو شهپر برد عیسی را به چرخ چارمین | |||
سرفراز از اول نام تو عرش ذوالجلال | |||
روشن از خورشید رویت نرگس عین الیقین | |||
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست | |||
جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین | |||
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۵
ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین | مغز خاک از نَکهت مشکین لباست خوشه چین | |
موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم | رشته ای از تار و پود جامه ات حبل المتین | |
غنچه پژمرده ای از لاله زارت شمع طور | قطره افسرده ای از زمزمت در ثمین | |
در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر | در حریم قدس یک پروانه ات روح الامین | |
مصرع برجسته ای دیوان موجودات را | از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین | |
میهمانداری به الوانهای نعمت خلق را | چون خلیل الله داری هر طرف صد خوشه چین | |
طاق ابروی ترا تا دست قدرت نقش بست | قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین | |
مردم چشم جهان بین سپهر اخضری | جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین | |
شش جهت چون خانه زنبور پرغوغای توست | کهکشان از نوشخند توست جوی انگبین | |
عالم اسباب را از طاق دل افکنده ای | نیست نقش بوریا در خانه ات مسند نشین | |
تا به کف نگرفته بود از سایه ات رطل گران | در کشاکش بود از خمیازه رگ های زمین | |
با صفای جبهه صاف تو از کم مایگی | چون دروغ راست مانندست صبح راستین | |
آب شوری در قدح داری و از جوش سخا | می کنی تکلیف خلق اولین و آخرین | |
از ثبات مقدم خود عذرخواهی می کنی | پای عصیان هر که را لغزید از اهل زمین | |
روی عالم را ز برگ لاله داری سُرختر | گر چه خود چون داغ می پوشی لباس عنبرین | |
بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا | بر امیدِ آن که خدّام ترا بوسد زمین | |
گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست | نقش دیوارست اینجا شهپر روح الامین | |
تا ز دامنگیریت کوته نماند هیچ دست | می کشی چون پرتو خورشید دامن بر زمین | |
هر گنهکاری که زد بر دامن پاک تو دست | گَرد عصیان پاک کردی از رخش با آستین | |
ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کرده ای | چون به رحمت ننگری در سینه های آتشین؟ | |
تا به روی خاک تردامن نیفتد سایه ات | پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین | |
تا شبستان فنا جایی ناستد چون شرر | گر به روی آتش دوزخ فشانی آستین | |
انبیا چندین چه می کوشند در تعمیر تو؟ | گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین | |
در هوای حسن شورانگیز آب زمزمت | جمله از سر رفت دیگ مغزهای آتشین | |
نیستی گر مهردار رحمت پروردگار | چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟ | |
هست اسماعیل یک قربانی لاغر ترا | کز نم خونش نکردی لاله گون روی زمین | |
گر زبان ناوددانت چون قلم میداشت شق | پاک می شد از غبار معصیت روی زمین | |
تا در تکلیف بر روی جهان واکرده ای | در پسِ در مانده است از شرم، فردوس برین | |
در حریم جنت آسای تو اهل دید را | در نظر می آید از هر شمع جوی انگبین | |
ناودان گوهر افشانت ز رحمت آیه ای است | از حریم لطف نازل گشته در شان زمین | |
گر نِهای روشنگر آیینه دلها، چرا | جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟ | |
ایمنند از آتشِ دوزخ پرستاران تو | حق گزاری شیوه توست ای بهشتِ هشتمین | |
غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست | برنچیند دانه ای بی ذکر، مرغی از زمین | |
هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن | چون در رحمت نداری گر چه دربان در کمین | |
می زنی یک ماه دامن بر میان در عرض سال | می دهی سامان کار اولین و آخرین | |
هیچ تعریفی ترا زین بِه نمی دانم که شد | در تو پیدا گوهر پاک امیرالمؤمنین | |
بهترین خلق بعد از بهترینِ انبیا | ابن عم مصطفی داماد خیرالمرسلین | |
تا ابد چون طفلِ بی مادر به خاک افتاده بود | ذوالفقار او نمی برّید اگر نافِ زمین | |
خانه زنبور دل بی شهدِ ایمان مانده بود | گر نمی شد باعث تعمیر او یعسوبِ دین | |
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان | تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین | |
در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو | مد آهی می کشد گاهی کرام الکاتبین | |
نقطه بسم اللهی فرقان موجودات را | در سواد توست علم اولین و آخرین | |
شهپرِ رحمت بود هر حرفی از نام علی | این دو شهپر برد عیسی را به چرخ چارمین | |
سرفراز از اول نام تو عرش ذوالجلال | روشن از خورشید رویت نرگس عین الیقین | |
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست | جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین |