نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش
  | مطلع=نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش
| تصویر =
| توضیح تصویر =
  | نام شعر =او کیست؟
  | نام شعر =او کیست؟
  | نام شاعر =فاضل نظری
  | شاعر =فاضل نظری
| مصحح =
| بخشی از دیوان =
| بخشی از مجموعه اشعار =
  | قالب =غزل
  | قالب =غزل
  | وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
  | وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
  | موضوع =امام حسین(ع)
  | موضوع =امام حسین(ع)
  | مناسبت =مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۱۰بیت
  | سال میلادی =
  | منبع = آن‌ها
  | سال قمری =
| یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


{{همچنین ببینید|فاضل نظری}}
'''نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش''' غزل شعری از  '''[[فاضل نظری]]''' درباره [[امام حسین(ع)]] است. این شعر در قالب '''غزل''' و در گونه '''مرثیه''' با وزن '''فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن''' است. این شعر در '''ده بیت''' سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش|به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش}}
{{ب|نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش|به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش}}
{{ب|کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟|که باد از دل صحرا می‌آورد بویش}}
{{ب|کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟|که باد از دل صحرا می‌آورد بویش}}
خط ۳۱: خط ۲۹:
{{ب|طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری|به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش}}
{{ب|طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری|به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
آن‌ها
==منابع==
آن‌ها
[[رده:اشعار عاشورایی]]
[[رده:شعرهای فاضل نظری]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۳

نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش او کیست؟ از
فاضل نظری



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: امام حسین(ع)
نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویشبه روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟که باد از دل صحرا می‌آورد بویش
کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیمکسی چنان که به مذبح برید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که می‌گریدکسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیستکه این غریب نهاده‌ست سر به زانویش
کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم استکجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترک‌ترک شده‌اشنشسته تیر به زیر کمان ابرویش
کسی‌ست وارث این دردها که چون کوه استعجب که کوه، زِ ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردانکه عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش
طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سریبه روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش