حسن ختام: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی تراث
    بدون خلاصۀ ویرایش
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۲۰: خط ۲۰:
    {{شعر}}
    {{شعر}}


    {{ب|ألا يا أيُّها السّاقی‏‏! ز می‏‏ پر ساز جامم را|كه از جانم فرو ريزد هوای‏‏ ننگ و نامم  را}}
    {{ب|ألا يا أيُّها السّاقی‏‏ ز می‏‏ پر ساز جامم را|كه از جانم فرو ريزد هوای‏‏ ننگ و نامم  را}}
    {{ب|از آن می‏‏ ريز در جامم كه جانم را فنا سازد |برون سازد ز هستی‏‏ هسته‏‏ی‏‏ نيرنگ و دامم را}}
    {{ب|از آن می‏‏ ريز در جامم كه جانم را فنا سازد|برون سازد ز هستی‏‏ هسته‏‏ی‏‏ نيرنگ و دامم را}}
    {{ب|از آن می‏‏ ده جانم را، ز قيد خود رها سازد |به خود گيرم زمامم را، فرو ريزد مقامم را}}
    {{ب|از آن می‏‏ ده جانم را ز قيد خود رها سازد|به خود گيرم زمامم را فرو ريزد مقامم را}}
    {{ب| از آن می‏‏ ده كه در خلوتگه رندان بی‏‏حرمت|به هم كوبد سجودم را، به هم ريزد قيامم را}}
    {{ب|از آن می‏‏ ده كه در خلوتگه رندان بی‏‏حرمت|به هم كوبد سجودم را به هم ريزد قيامم را}}
    {{ب| نبودی‏‏ در حريمِ قدسِ گلرويان ميخانه | كه از هر روزنی‏‏ آيم، گلی‏‏ گيرد لجامم را}}
    {{ب|نبودی‏‏ در حريم قدس گلرويان ميخانه|كه از هر روزنی‏‏ آيم گلی‏‏ گيرد لجامم را}}
    {{ب|روم در جرگه‏‏ی‏‏ پيران از خود بی‏‏خبر، شايد |برون سازند از جانم به می‏‏ افكار خامم را}}
    {{ب|روم در جرگه‏‏ی‏‏ پيران از خود بی‏‏خبر، شايد|برون سازند از جانم به می‏‏ افكار خامم را}}
    {{ب| تو ای‏‏ پيك سبكباران دريای‏‏ عدم! از من|به دريادارِ آن وادی‏‏ رسان مدح و سلامم را}}
    {{ب|تو ای‏‏ پيك سبكباران دريای‏‏ عدم از من|به دريادار آن وادی‏‏ رسان مدح و سلامم را}}
    {{ب| به ساغر ختم كردم اين عدم اندر عدم‏‏نامه|به پير صومعه برگو: ببين حُسن ختامم را!}}
    {{ب|به ساغر ختم كردم اين عدم اندر عدم‏‏نامه|به پير صومعه برگو ببين حسن ختامم را}}
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}

    نسخهٔ ‏۱۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۴

    حُسن ختاماز امام خمینی
    «حسن ختام» دومين غزل منتشر شده پس از ارتحال امام خمینی بود، بدين سبب – پس از «چشم بيمار» - بيش از ديگر سروده‏‏‌هاى ایشان، توسّط معاصران، مورد اقتضا و تضمين قرار گرفته است. آقاى علی آذرشاهى (آتش) با تضمين «حسن ختام»، مخمّسى ساخته كه مطلع آن چنين است:
    گرفتم از لب ساغر، چو در ميخانه جامم رانوشتم بر در دير مغان، شرح پيامم را

    اين غزل را حضرت امام بر حاشيه روزنامه‌‏‏اى كه با عنوان رسا و درشت پيام آن حضرت را چاپ كرده بود، نوشته‏‏‌اند.

    ألا يا أيُّها السّاقی‏‏ ز می‏‏ پر ساز جامم راكه از جانم فرو ريزد هوای‏‏ ننگ و نامم را
    از آن می‏‏ ريز در جامم كه جانم را فنا سازدبرون سازد ز هستی‏‏ هسته‏‏ی‏‏ نيرنگ و دامم را
    از آن می‏‏ ده جانم را ز قيد خود رها سازدبه خود گيرم زمامم را فرو ريزد مقامم را
    از آن می‏‏ ده كه در خلوتگه رندان بی‏‏حرمتبه هم كوبد سجودم را به هم ريزد قيامم را
    نبودی‏‏ در حريم قدس گلرويان ميخانهكه از هر روزنی‏‏ آيم گلی‏‏ گيرد لجامم را
    روم در جرگه‏‏ی‏‏ پيران از خود بی‏‏خبر، شايدبرون سازند از جانم به می‏‏ افكار خامم را
    تو ای‏‏ پيك سبكباران دريای‏‏ عدم از منبه دريادار آن وادی‏‏ رسان مدح و سلامم را
    به ساغر ختم كردم اين عدم اندر عدم‏‏نامهبه پير صومعه برگو ببين حسن ختامم را