فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
{{سرصفحه
 
  | مطلع=فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
{{جعبه اطلاعات شعر
  | نام شعر=فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
  | عنوان =فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
  | شاعر = کسایی
| تصویر =
| مصحح =
| توضیح تصویر =
| بخشی از دیوان =
  | نام شعر =فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
| بخشی از مجموعه اشعار =
  | نام شاعر =کسایی
  |قالب =قصیده
  | قالب =قصیده
  |وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعل
  | وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعل
  |موضوع =املم علی(ع)
  | موضوع =املم علی(ع)
  | قبلی =
  | مناسبت = مدح
| بعدی =  
  | زمان سرایش =  
  | سال خورشیدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال میلادی =
  | تعداد ابیات =۲۳بیت
  | سال قمری =  
  | منبع = https://ganjoor.net/kesayee/divank/sh39
  | یادداشت =
}}
}}
ابوالحسن کسایی مروزی:




خط ۳۴: خط ۳۲:
ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال
ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال


آیت قربی نگه کن و آن ِ اصحاب الیمین
آیت قربی نگه کن و آن ِ [[اصحاب الیمین]]


قل تعالو ندع بر خوان ، ور ندانی گوش دار
قل «تعالوا ندع» بر خوان ، ور ندانی گوش دار


لعنت یزدان ببین از نبتهل تا کاذبین
لعنت یزدان ببین از «نبتهل» تا کاذبین


لا فتی الّا علی برخوان و تفسیرش بدان
[[لا فتی]] الّا علی برخوان و تفسیرش بدان


یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الیمین ؟
یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین ؟


آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظر
آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظر
خط ۵۶: خط ۵۴:
وین معین دین و دنیا ، وز منازل بی معین
وین معین دین و دنیا ، وز منازل بی معین


از متابع گشتن او حور یابی یا بهشت
از مُتابع گشتن او [[حور]] یابی یا بهشت


وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
وز مخالف گشتن او [[ویل]] یابی با انین


ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر
ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر


تکیه کرده بر گمان ، برگشته از عین الیقین
تکیه کرده بر گمان ، برگشته از [[عین الیقین]]


گر نجات خویش خواهی ، در سفینه نوح شو
گر نجات خویش خواهی ، در [[سفینه نوح]] شو


چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
خط ۸۴: خط ۸۲:
نیست آن کس بر دل پیغمبر مکّی مکین
نیست آن کس بر دل پیغمبر مکّی مکین


ای به کرسی بر ، نشسته آیت الکرسی به دست
ای به کرسی بر ، نشسته [[آیت الکرسی]] به دست


نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین
نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین
خط ۹۰: خط ۸۸:
گر به تخت و گاه و کرسی غرّه خواهی گشت ، خیز
گر به تخت و گاه و کرسی غرّه خواهی گشت ، خیز


سجده کن کرسیگران را در نگارستان چین
سجده کن کرسی گران را در نگارستان چین


سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
خط ۹۶: خط ۹۴:
سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین
سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین


منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید
منبری کآلوده گشت از پای [[مروان]] و [[یزید]]


حق صادق کی شناسد وانِ زین العابدین ؟
حق صادق کی شناسد وانِ [[زین العابدین]] ؟


مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا


یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین ؟
یا چه خلعت یافتیم از [[معتصم]] یا [[مستعین]] ؟


کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
خط ۱۰۸: خط ۱۰۶:
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین


ای کسایی ، هیچ مندیش از نواصب وز عدو
ای کسایی ، هیچ مندیش از [[نواصب]] وز عدو
 
تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین ؟<ref>https://ganjoor.net/kesayee/divank/sh39</ref>
 
 
 
 


==پانویس==
تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۵

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین از
کسایی



در قالب قصیده

با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعل

موضوع: املم علی(ع)


فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین

فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین

فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست

فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین

فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا

کآفریدش خالق خلق آفرین از آفرین

ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال

آیت قربی نگه کن و آن ِ اصحاب الیمین

قل «تعالوا ندع» بر خوان ، ور ندانی گوش دار

لعنت یزدان ببین از «نبتهل» تا کاذبین

لا فتی الّا علی برخوان و تفسیرش بدان

یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین ؟

آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظر

وین ولی ، وز اولیا کس نی به فضل او را قرین

آن چراغ عالم آمد ، وز همه عالم بدیع

وین امام امت آمد ، وز همه امت گزین

آن قوام علم و حکمت چون مبارک پی قوام

وین معین دین و دنیا ، وز منازل بی معین

از مُتابع گشتن او حور یابی یا بهشت

وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین

ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر

تکیه کرده بر گمان ، برگشته از عین الیقین

گر نجات خویش خواهی ، در سفینه نوح شو

چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین

دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس

گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین

گر نیاسایی تو هرگز ، روزه نگشایی به روز ،

وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین ،

بی تولّا بر علی و آل او دوزخ تو راست

خوار و بی تسلیمی از تسنیم و از خلد برین

هر کسی کو دل به نقص مرتضی معیوب کرد

نیست آن کس بر دل پیغمبر مکّی مکین

ای به کرسی بر ، نشسته آیت الکرسی به دست

نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین

گر به تخت و گاه و کرسی غرّه خواهی گشت ، خیز

سجده کن کرسی گران را در نگارستان چین

سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت

سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین

منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید

حق صادق کی شناسد وانِ زین العابدین ؟

مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا

یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین ؟

کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان

وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین

ای کسایی ، هیچ مندیش از نواصب وز عدو

تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین