فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
  | مطلع=فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
| تصویر =
  | نام شعر=دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز
| توضیح تصویر =
  | شاعر = حافظ شیرازی
  | نام شعر =دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز
| مصحح =
  | نام شاعر =حافظ شیرازی
| بخشی از دیوان =
  | قالب = غزل
| بخشی از مجموعه اشعار =
  | وزن =مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  |قالب =غزل
  | موضوع =عرفانی
  |وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  | مناسبت =مناجات
  |موضوع =عرفانی
  | زمان سرایش = قرن هفتم
  | قبلی =
  | زبان = فارسی کهن
| بعدی =  
  | تعداد ابیات =۸بیت
  | سال خورشیدی =  
  | منبع =  
  | سال میلادی =
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
'''فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی''' شعری از [[حافظ شیرازی]] از شعرای ایرانی قرن هفتم است. این شعر مناجاتی در قالب غزل در هشت بیت در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن با موضوع عرفانی مناجاتی سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز|دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز}}
{{ب|دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز|دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز}}
خط ۲۸: خط ۲۶:
{{ب|میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست|تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز}}
{{ب|میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست|تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==نکته ای از شعر==
بیت ششم شعر بالا مصرع اول «فقیر و خسته به درگاهت آمدم» در حرم امام رضا(ع) در کتیبه ای منقش شده است.
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع عرفانی مناجاتی]]
[[رده:شعرهای کهن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۵

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز از
حافظ شیرازی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: عرفانی
دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیزدروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان بادهزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم بردکه تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقیبِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشربه مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمیکه جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفتکه در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیستتو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز