شاهی که جبرئیل بُدی خادم درش: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی تراث
    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
     
    خط ۱۶: خط ۱۶:
    }}
    }}
    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|شاهی که جبرئیل بُدی خادم درش|خاکم به ‌سر! که خاک سیه گشت، بسترش}}
    {{ب|شاهی که جبرئیل بدی خادم درش|خاکم به ‌سر که خاک سیه گشت، بسترش}}
    {{ب|حلقی که بوسه‌گاه نبی بود شد ز کین|سیراب ز آب خنجر بیداد، حنجرش}}
    {{ب|حلقی که بوسه‌ گاه نبی بود شد ز کین|سیراب ز آب خنجر بیداد حنجرش}}
    {{ب|از پهلویی به پهلوی دیگر چو می‌نشست|می‌گشت کارگر به جگر، نوک خنجرش}}
    {{ب|از پهلویی به پهلوی دیگر چو می‌نشست|می‌گشت کارگر به جگر نوک خنجرش}}
    {{ب|او سر نهاد بر سر خاک و سَنان ز ظلم|نوک سِنان نهاد به پهلوی دیگرش}}
    {{ب|او سر نهاد بر سر خاک و سنان ز ظلم|نوک سِنان نهاد به پهلوی دیگرش}}
    {{ب|کارش ز دست رفت، چو در روی دست او|تیر جفا نشست، به حلقوم اصغرش}}
    {{ب|کارش ز دست رفت چو در روی دست او|تیر جفا نشست به حلقوم اصغرش}}
    {{ب|قدّش خمیده از غم اکبر به روزگار|پشتش شکست از غم مرگ برادرش}}
    {{ب|قدّش خمیده از غم اکبر به روزگار|پشتش شکست از غم مرگ برادرش}}
    {{ب|بودی سرش به نیزه و از نوک نیزه داشت|چشمی به‌ سوی خواهر و چشمی به دخترش}}
    {{ب|بودی سرش به نیزه و از نوک نیزه داشت|چشمی به‌ سوی خواهر و چشمی به دخترش}}
    {{ب|خولی ز کین نهاد، به خاکستر تنور|آن سر که رشک مهر بُدی، روی انورش}}
    {{ب|خولی ز کین نهاد، به خاکستر تنور|آن سر که رشک مهر بُدی، روی انورش}}
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۲۴

    شاهی که جبرئیل بُدی خادم درش از
    جودی خراسانی



    در قالب غزل

    با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

    موضوع: امام حسین(ع)
    شاهی که جبرئیل بدی خادم درشخاکم به ‌سر که خاک سیه گشت، بسترش
    حلقی که بوسه‌ گاه نبی بود شد ز کینسیراب ز آب خنجر بیداد حنجرش
    از پهلویی به پهلوی دیگر چو می‌نشستمی‌گشت کارگر به جگر نوک خنجرش
    او سر نهاد بر سر خاک و سنان ز ظلمنوک سِنان نهاد به پهلوی دیگرش
    کارش ز دست رفت چو در روی دست اوتیر جفا نشست به حلقوم اصغرش
    قدّش خمیده از غم اکبر به روزگارپشتش شکست از غم مرگ برادرش
    بودی سرش به نیزه و از نوک نیزه داشتچشمی به‌ سوی خواهر و چشمی به دخترش
    خولی ز کین نهاد، به خاکستر تنورآن سر که رشک مهر بُدی، روی انورش