فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی تراث
    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۳۴: خط ۳۴:
    ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال
    ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال


    آیت قربی نگه کن و آن ِ اصحاب الیمین
    آیت قربی نگه کن و آن ِ [[اصحاب الیمین]]


    قل تعالو ندع بر خوان ، ور ندانی گوش دار
    قل «تعالوا ندع» بر خوان ، ور ندانی گوش دار


    لعنت یزدان ببین از نبتهل تا کاذبین
    لعنت یزدان ببین از «نبتهل» تا کاذبین


    لا فتی الّا علی برخوان و تفسیرش بدان
    [[لا فتی]] الّا علی برخوان و تفسیرش بدان


    یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الیمین ؟
    یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین ؟


    آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظر
    آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظر
    خط ۵۶: خط ۵۶:
    وین معین دین و دنیا ، وز منازل بی معین
    وین معین دین و دنیا ، وز منازل بی معین


    از متابع گشتن او حور یابی یا بهشت
    از مُتابع گشتن او [[حور]] یابی یا بهشت


    وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
    وز مخالف گشتن او [[ویل]] یابی با انین


    ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر
    ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر


    تکیه کرده بر گمان ، برگشته از عین الیقین
    تکیه کرده بر گمان ، برگشته از [[عین الیقین]]


    گر نجات خویش خواهی ، در سفینه نوح شو
    گر نجات خویش خواهی ، در [[سفینه نوح]] شو


    چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
    چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
    خط ۸۴: خط ۸۴:
    نیست آن کس بر دل پیغمبر مکّی مکین
    نیست آن کس بر دل پیغمبر مکّی مکین


    ای به کرسی بر ، نشسته آیت الکرسی به دست
    ای به کرسی بر ، نشسته [[آیت الکرسی]] به دست


    نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین
    نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین
    خط ۹۰: خط ۹۰:
    گر به تخت و گاه و کرسی غرّه خواهی گشت ، خیز
    گر به تخت و گاه و کرسی غرّه خواهی گشت ، خیز


    سجده کن کرسیگران را در نگارستان چین
    سجده کن کرسی گران را در نگارستان چین


    سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
    سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
    خط ۹۶: خط ۹۶:
    سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین
    سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین


    منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید
    منبری کآلوده گشت از پای [[مروان]] و [[یزید]]


    حق صادق کی شناسد وانِ زین العابدین ؟
    حق صادق کی شناسد وانِ [[زین العابدین]] ؟


    مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
    مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا


    یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین ؟
    یا چه خلعت یافتیم از [[معتصم]] یا [[مستعین]] ؟


    کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
    کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
    خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
    وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین
    وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین


    ای کسایی ، هیچ مندیش از نواصب وز عدو
    ای کسایی ، هیچ مندیش از [[نواصب]] وز عدو


    تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین ؟<ref>https://ganjoor.net/kesayee/divank/sh39</ref>
    تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین ؟<ref>https://ganjoor.net/kesayee/divank/sh39</ref>

    نسخهٔ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۱


    فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
    اطلاعات شعر
    نام شعرفهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
    نام شاعرکسایی
    قالبقصیده
    وزنفاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعل
    موضوعاملم علی(ع)
    مناسبتمدح
    زبانفارسی
    تعداد ابیات۲۳بیت
    منبعhttps://ganjoor.net/kesayee/divank/sh39


    ابوالحسن کسایی مروزی:


    فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین

    فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین

    فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست

    فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین

    فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا

    کآفریدش خالق خلق آفرین از آفرین

    ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال

    آیت قربی نگه کن و آن ِ اصحاب الیمین

    قل «تعالوا ندع» بر خوان ، ور ندانی گوش دار

    لعنت یزدان ببین از «نبتهل» تا کاذبین

    لا فتی الّا علی برخوان و تفسیرش بدان

    یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین ؟

    آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظر

    وین ولی ، وز اولیا کس نی به فضل او را قرین

    آن چراغ عالم آمد ، وز همه عالم بدیع

    وین امام امت آمد ، وز همه امت گزین

    آن قوام علم و حکمت چون مبارک پی قوام

    وین معین دین و دنیا ، وز منازل بی معین

    از مُتابع گشتن او حور یابی یا بهشت

    وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین

    ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر

    تکیه کرده بر گمان ، برگشته از عین الیقین

    گر نجات خویش خواهی ، در سفینه نوح شو

    چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین

    دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس

    گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین

    گر نیاسایی تو هرگز ، روزه نگشایی به روز ،

    وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین ،

    بی تولّا بر علی و آل او دوزخ تو راست

    خوار و بی تسلیمی از تسنیم و از خلد برین

    هر کسی کو دل به نقص مرتضی معیوب کرد

    نیست آن کس بر دل پیغمبر مکّی مکین

    ای به کرسی بر ، نشسته آیت الکرسی به دست

    نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین

    گر به تخت و گاه و کرسی غرّه خواهی گشت ، خیز

    سجده کن کرسی گران را در نگارستان چین

    سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت

    سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین

    منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید

    حق صادق کی شناسد وانِ زین العابدین ؟

    مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا

    یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین ؟

    کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان

    وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین

    ای کسایی ، هیچ مندیش از نواصب وز عدو

    تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین ؟[۱]



    پانویس