دود بود و دود بود و دود بود: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =دود بود و دود بود و دود بود | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =حسن لطفی | قالب =غزل | وزن =فاعلاتن مفاعلن فعلن | موضوع =حضرت زهرا(س) | مناسبت =فاطمیه | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعداد ابیات =۱۱بیت | منب...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =دود بود و دود بود و دود بود
  | مطلع=دود بود و دود بود و دود بود
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = حسن لطفی
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر =حسن لطفی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن =فاعلاتن مفاعلن فعلن
  |وزن = فاعلاتن مفاعلن فعلن
  | موضوع =حضرت زهرا(س)
  |موضوع = حضرت زهرا(س)
  | مناسبت =فاطمیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۱۱بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''دود بود و دود بود و دود بود''' مطلع شعری از [[حسن لطفی]] در گونه مصیبت درباره حضرت زهرا(س) است. این شعر در قالب غزل در یازده بیت با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|دود بود و دود بود و دود بود|گل میان آتش نمرود بود}}
{{ب|دود بود و دود بود و دود بود|گل میان آتش نمرود بود}}
خط ۳۱: خط ۲۹:
{{ب|جوی خون نه تا به مسجد رود بود|دود بود ودود بود و دود بود}}  
{{ب|جوی خون نه تا به مسجد رود بود|دود بود ودود بود و دود بود}}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت زهرا(س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۱۲

دود بود و دود بود و دود بود از
حسن لطفی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: حضرت زهرا(س)


دود بود و دود بود و دود بودگل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید بر گرد بهارخون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپریک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بودشاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کردمیخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شدمیخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مروغنچه دارد، سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کردهرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیره ی شب را گرفتمجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریستمیخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بوددود بود ودود بود و دود بود