صیاد را نگر که چه بیداد میکند | | نه میکشد مرا و نه آزاد میکند |
بالله که تنگ دل شدم از تنگی قفس | | بیداد تا کی این همه صیّاد میکند |
مرغی که باد آیدش از آشیان خویش | | حق دارد ار که ناله و فریاد میکند |
گیرم که جانگداز بود نالههای من | | کی ناله رخنه در دل پولاد میکند |
دارم یقین که یار من افسوس میخورد | | زین پس که نامرادی من یاد میکند |
شیرین هنوز لرزه بر اعضایش اوفتد | | زین نالههای تلخ که فرهاد میکند |
امروز بلبل از ستم گل کند فغان | | فردا گل از جفای خزان داد میکند |
واحسرتا که روح مرا خاطرات عشق | | گاهی غمین نموده و گه شاد میکند |