کجایید ای شهیدان خدایی
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شاعر | مولوی |
قالب | غزل |
موضوع | امام حسین(ع) |
مناسبت | شهدای کربلا |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۱۰بیت |
کجایید ای شهیدان خدایی را مولوی درباره شهیدان کربلا در ده بیت سروده است. این شعر در قالب غزل و در گونه مرثیه است.
متن شعر
کجایید ای شهیدان خدایی | بلاجویان دشت کربلایی | |
کجایید ای سبک روحان عاشق | پرندهتر ز مرغان هوایی | |
کجایید ای شهان آسمانی | بدانسته فلک را درگشایی | |
کجایید ای ز جان و جا رهیده | کسی مر عقل را گوید کجایی | |
کجایید ای در زندان شکسته | بداده وام داران را رهایی | |
کجایید ای در مخزن گشاده | کجایید ای نوای بینوایی | |
در آن بحرید کاین عالم کف او است | زمانی بیش دارید آشنایی | |
کف دریاست صورتهای عالم | ز کف بگذر اگر اهل صفایی | |
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد | بهل نقش و به دل رو گر ز مایی | |
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق | که اصل اصل اصل هر ضیایی |
توضیح شعر
به گزارش خبرنگار مهر، دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن و مولوی شناس، به مناسبت ایام محرم در یادداشتی به شرح غزل آسمانی «کجایید ای شهیدان خدایی» پرداخته است که در ادامه از نظر شما می گذرد؛
غزل آسمانی «کجایید ای شهیدان خدایی» سروده جلال الدین مولوی عارف بزرگ ایران زمین را می توان بهترین غزل در وصف مقام حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران با وفای آن حضرت شمرد. بلندترین و مشهورترین غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسین و شهیدان کربلا، غزل ۲۷۰۷ «کلیات شمس» است. مطلع این غزل («شهیدان الهی» و «بلاجویان»)؛ «معاشقه کربلایی» و پایان آن ارجاعی هوشمندانه به «انسان کامل» و «خورشید موعود» است که شاهد، ناظر و «اصلِ اصلِ اصلِ» نزول انوار الهی در عالم ممکنات است. فتـأمل.
در این غزل «شهیدان»، «عاشقان» و «عقل» مترادف اند. شهیدان به مدد تجرد وجودی و «معرفت» که مقدمه عاشقی است و «بال های عاشقی»؛ برتر و فراتر از مرغان هوایی در ساحت حضرت دوست پرواز می کنند که «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ».(سوره مائده: آیه ۵۴) و در واقع «شاهان» عالم غیب اند که به یاری عشق، باب های عوالم پنهان را گشوده اند و از جمله رموز توفیق آنها در این پرواز عاشقانه؛ رهایی از «انواع خویش» است. سیدالشهد(ع) و یارانشان در عشق فانی گشته اند. مولوی در باب «فنای عاشق در غلبات عشق» می سراید:
«هیچ کس را تا نـــــــگردد او فنـــــا نیست راه در بـــارگاه کبــــــــــــــریـــا»
«مـا بــــها و خـــون بــــها را یافتیــــم جـانب جـان باختــــــــن بشتافتیـــــــــم»
«غرق عشقی ام که غرق است اندرین عشــــق های اولیــــــــن و آخریـــــــن»
«وقت آن آمـــد که من عـــریان شـــوم جســم بـــگذارم ســراســر جان شــوم»
«دیـــن من از عشق، زنــده بودن است زنــدگــی زین جان و تن ننگ من است»
امام عاشقان با حضرت معشوق به وحدت واصل شده اند. حضرت مولانا می سراید:
بـر مـن از هستــی مــن جــز نـام نیست در وجودم جز تــو ای خوش کام نیست
در مقـــــام وهـــــــم باشــــد او و تـو چون نبــــاشی تــو نبـــــاشد غیــــــر او
حضرت سیدالشهدا(ع) و یارانشان با «بُراق» عشق الهی، شاه آسمان ملکوت و جبروت شده اند. مولوی می سراید:
عشق آن زنده گـــــزین کو باقــــی است کـــــز شراب جان فزایت ساقــــی است
عشق آن بگـــــــــــزین که جملــه انبیاء یافتنـــــد از عشـــــــــق او کار و کیــــا
با فنـا و بـقا در «عقلِ عقل» در ناکجـاآبادند. (نک: صفوی، سید سلمان، لندن، ۲۰۰۷). مولانا می فرماید: «کسی مر عقل را گوید کجایی»؟ این کدامین «عقل» است که مولانا، امام حسین(ع) را «عقل» خوانده، گرچه ظاهراً «عشق» و «عقل» قابل جمع نیستند؟ این «عقلی» است که اولین موجودی که خدا خلق کرد؛ همانا اوست(عقل). «أول ما خلق الله العقل قال له : أقبل فأقبل. ثم قال له: أدبر فأدبر. ثم قال: و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا أکرم علی منک بک آخذ و بک أعطی و بک أثیب و بک أعاقب».(کلینی، اصول کافی، حدیث ۱)
«عقل حسینی» در مقابل «عقل معاویه ای» است. «عقل حسینی»؛ با عبودیت حضرت رحمان به بهشت برین واصل می شود، لیک «عقل معاویه ای» گرچه به عقل شباهت دارد، اما در واقع عقل نیست بلکه شیطنت و دوری از حق و حقیقت است. کلینی در «اصول کافی» روایت می کند: «احمد بن ادریس عن محمد بن عبدالجبار عن بعض أصحابنا رفعه إلی ابی عبدالله (علیه السلام) قال: قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان قال: قلت: فالذی کان فی معاویة؟ فقال: تلک النکراء! تلک الشیطنة، و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل».(کلینی، اصول کافی، حدیث۳)
عموم حکیمان الهی اعم از ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا، مشائیون، اشراقیون و اصحاب حکمت متعالیه اتفاق نظر دارند که عالم عقلی وجود دارد و این عالم واسطه در ایجاد عالم مادون است (هر چند درباره تعداد عقول و نحوه کثرت عقول اختلاف نظر وجود دارد) و برترین موجود عقلی؛ «عقل اول» یا «صادر نخستین» است که اولاً: واحد است، ثانیاً: بالفعل است، ثالثاً: وجودش متوقف بر ماده و مدت و استعداد نیست و رابعاً: در ایجاد و تأثیر جز ذات الهی به چیز دیگری نیازمند نیست. ظاهر اول در مشهد عرفان؛ «عقل» است و «عقل اول»؛ همانا «نـور محمدی» است. امام عاشقان مصداق بارز «عقل» است. اما این عقل؛ عقل متعارف نیست بلکه «عقل ربانی» است که به نور حق منور شده است. در زندگی آن حضرت(ع) «عقل معاد» بر «عقل معاش» غلبه دارد و در واقع «عقل معاش» در خدمت «عقل معاد» است.
مولانا از بیت پنجم این غزل به بیان «رابطه شهیدان واصل با سالکان» می پردازد. رهایی شهیدان در رهایی دیگر سالکان اثر وجودی نهاده است، چرا که آنها با شکستن درِ زندان تو در توی طبیعت و نفس خویش؛ «باب مخزن اسرار الهی» را گشوده اند. در آغاز نفی و سپس اثبات. «لا اله الا الله»، «لا اله الا هو» (سوره بقره: آیه ۲۵۵). «لا اله اله انت». شهیدان؛ «واصلان به حضرت محبوب» و حسین(ع) سید وسالار آنها؛ نوای فقیران و درویشان کوی دوست اند.
مولانا در این غزل آسمانی که دارای ده بیت و دو بخش است؛ در بخش نخست (شش بیت آغازین غزل) هفت مرتبه سؤال می کند: «کجایید»؟ و در ابیات هفتم و هشتم؛ به این «کجایید»؟ پاسخ می دهد. تکرار کلمه کلیدی «کجایید»؛ بدون دلیل نیست. تکرار این کلمه علاوه بر این که در هر بیت اشاره به یک مقام دارد، بیان عظمت و فخامت مقام معنوی و الهی سیدالشهدا(ع) و اصحاب جوانمرد آن حضرت، جلب توجه مخاطب و تأکید خاص بر مقام قدسی و والای شهدای دشت خونین کربلا است. نتیجه تکرار «کجایید»؛ تلقین مقام بی نظیر شهدای کربلا در هستی به مخاطب است. هفت «کجایید» ممکن است اشاره به هفت مقام سلوک عرفانی باشد که امام حسین(ع) پیشوای عارفان خونین کفن طی کرده اند و سرانجام در روز عاشورا با وضو با خون خود به مقام الهی «ثـارالله» واصل گشته اند. چنان که حسین منصور حلاج پیرو راستین سیدالشهدا حسین(ع) در هنگامه شهادت فرمود: «در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید؛ مگر به خون».
شهیدان حسینی مقیمان دریای وجود بیکران حضرت واجب الوجوداند که این عالم، تجلیات اسماء و صفات اوست. «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ». (سوره حشر: آیه ۲۴) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت». که از روز الست آشنای او بودند. «اَلَستُ بِرَبِّکُم؟ قَالُوا بَلَی». (سوره اعراف: آیه ۱۷۳)
مولانا در بیت هشتم با اشاره به یکی از اصول عرفان نظری که انواع دنیاهای عالم ناسوت را هیچ اندر هیچ و تو خالی و گذرا و میرا می داند؛ انسان ها را به «عرفان عملی» فرا می خواند. آن گاه گویی پیام امام حسین(ع) را ابلاغ می کند که: «ای مدعیان؛ اگر از قبیله ما و کربلایی هستید «اهل صفا» شده، دل را به نور الهی منور گردانید و به تجلیه و تخلیه و تحلیه نفس مشغول گردید تا به فنـای فی الله رسیده، با سیر و سلوک الهی به لـقاءَ الله واصل شوید». اصطلاح «اهل صفا» ترکیب اضافی و اشاره به عارفان و صوفیان است. جنید گوید: «تصوف آن است که حق مُرده گرداند و تو را از تو وَ به خود زنده گردانَد». (ترجمه رساله قشیریه، تصحیح فروزانفر، ص ۴۶۹). مولانا پیمودن راه حسین(ع) را تنها با «دل» ممکن می داند: «به دل رو گر ز مایی». در معارف قرآنی و عرفانی «دل»؛ معدن نور الهی و محل اشراق آن و مرکز معرفت ربانی است که ساحتی برتر از معرفت علمی (دانش تجربی نظیر علوم طبیعی) و عقلی دارد. دل مؤمن عرش خداوند است. محی الدین اندلسی تعبیراتی شیوا از قلب دارد: «بیت حق، مشعر الهی، محل الهام، مکان علم و نور، شمع سراپرده شاهی، آینه نور الهی، ایمن آباد، حصن محکم و گلشن خرم است. محی الدین در «رساله تحفة السفرة الی حضرة البررة» پس از معرفی قلب به عنوان محل شناسایی امور و آگاهی از علوم به طور عموم و معرفت معارف ربانی و علوم الهی به طور اخص، نظیر سایر عرفا تأکید می کند: «معرفت مطمئن، دانش راستین و وصول به مقامات؛ تنها از طریق پاک گردانیدن قلب از شوائب و آلودگیها و بیرون کردن اغیار از آن حاصل میآید.(جهانگیری، محیالدین چهره برجسته عرفان اسلامی، ص ۱۷۵).
در این غزل «دل»؛ اشاره به «قلب سلیم» در قرآن کریم است: «یوْمَ لا ینْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتَی اللهَ بقَلْبٍ سَلِیمٍ».(سوره شعراء: آیات ۸۸-۸۹). «سلیم» به معنای سالم و «قلب سلیم» قلبی است که از غیر خدا بـری است و تنها خدای تعالی را عاشقانه پرستش می کند. قلب مُرده ضدِّ «قلب سلیم» است و به معنای قلب فاقد حیات است. چنین قلبی خدای خویش را نمی شناسد، اوامر او را بندگی نمی کند و هوای نفس و شهوت پیشوای اوست. «قلب سلیم»؛ قلب مریض هم نیست، زیرا قلب مریض گرچه دارای حیات است، اما دائماً در حال شک و تردید است. بدین معنا که هم جایگاه محبت خدای حق تعالی است که موجب حیات اوست و هم محل شهوات و حرص به کسب مطامع دنیوی است که موجب هلاکتش میگردد. بدین ترتیب «قلب سلیم»؛ قلب زنده و لطیف؛ «قلب مرده»؛ قلب خشک و «قلب مریض»؛ قلبی است که یا به سلامت نزدیک میشود و یا به سوی هلاکت میرود. (ابن ابیبکر، ۱۹۶۱: ۱ / ۲۲). دل آدمی در همواره در معرض لغزش و تغییر منفی و غفلت از حقیقت است، لذا همواره باید مراقب احوال خویش باشد. از جمله ارکان این مراقبـه؛ پرداختن مدام به «ذکر» خدای مهربان و مداومت بر «مراقبـه قلبی» است.«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد،۲۸) دلها به یاد خدا آرامش می یابد.
کجاییـــــــد ای شهیــــدان خدایــــــی بـــــــــلاجویان دشـت کربلایـــــــی
کجاییـــــــد ای سبک بـالان عـاشـــــق پرنـــده تر ز مــــــــرغان هوایـــــــی
کجاییـــــــد ای شهـــــان آسـمانــــــی بدانسته فـلــــــک را درگـشایــــــــی
کجاییـــــــد ای ز جـان و جـا رهیــــده کسـی مر عـقل را گوید کجایــــــــی
کجاییـــــــد ای در زنـدان شــــــکسته بـــــــداده وام داران را رهایـــــــــــی
کجاییــــــــد ای در مـخزن گـشـــــاده کجاییـــــد ای نوای بی نوایـــــــــــی
در آن بحرید کاین عالـــــم کف اوست زمانــــی بیش داریــد آشنایـــــــــــی
کف دریـاسـت صـورت های عالـــــــم ز کف بگذر اگــر اهل صفایــــــــــی
دلــــم کف کرد کاین نقـش سخـن شد بهـل نقش و به دل رو گر ز مایــــــــی
بـــــــرآ ای شمس تبریزی ز مشــــــرق که اصـل اصـل اصـل هـر ضیـایـــــــی
(مولوی، دیوان شمس، غزل۲۷۰۷)
منابع:
۱. قرآن کریم.
۲. ابن ابیبکر، ابیعبدالله، مشهور به ابنقیم الجوزی، اغاثه اللفهان من مصاید الشیطان، ج ۱، تحقیق محمدسید گیلانی، قاهره، مکتبة مشکاة الاسلامیة، ۱۹۶۱م.
۳. ابنعربی، محیالدین، فتوحات مکیه، تحقیق و تقدیم دکتر عثمان یحیی، تصویر و مراجعه دکتر ابراهیم مدکور، ج ۱۰، قاهره، المکتبة العربیة، المجلس الاعلی للثقافة، ۱۴۰۶هـ.ق.
۴. جهانگیری، محسن، محیالدین عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷.
۵. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا، ج ۳۸، ۱۳۶۵.
۶. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری، ۱۳۷۹.
۷. صفوی، سیدسلمان، اهل بیت از دیدگاه مولوی، قم، انتشارات سلمان - آزاده، ۱۳۸۹.
۸. فروزانفر، بدیعالزمان، احادیث مثنوی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۱.
۹. قشیری نیشابوری، ابی الحسن، ۱۴۰۰ ق، صحیح مسلم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۰هـ.ق.
۱۰. کاشانی، عزالدین محمد، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، مؤسسه نشر هما، ۱۳۷۲.
۱۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، ۱۳۵۶.
۱۲. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تهران، مولی، ۱۳۶۶.
۱۳. مولوی، جلال الدین محمد، دیوان شمس تبریزی، نسخه فروزانفر، تهران، ۱۳۸۰. کد خبر 4094828