رده:شعرها در قالب غزل
صفحهها در ردهٔ «شعرها در قالب غزل»
۳۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۸۴۲ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)آ
- ادبیات آیینی:آتشفشان زخم منم داغ دیدهام
- ادبیات آیینی:آزار دادهاند ز بس در جوانیام
- ادبیات آیینی:آسمان را پهن میکردی به هنگام نماز
- ادبیات آیینی:آفتاب نيمه شب
- ادبیات آیینی:آفرینش ز غبار قدم توست حسین
- ادبیات آیینی:آمد سحر دوباره و حال سهر کجاست
- ادبیات آیینی:آمد عروس حجله خورشید در شهود
- ادبیات آیینی:آمدم ای شاه پناهم بده
- ادبیات آیینی:آمدی در جمع ما ویرانه بوی گل گرفت
- ادبیات آیینی:آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
- ادبیات آیینی:آن را که دلی باشد و اشکش به بصر نیست
- ادبیات آیینی:آن کشته که بردند به یغما کفنش را
- ادبیات آیینی:آن کشتهای که نیست جزایی برای او
- ادبیات آیینی:آن که نوشید می از جام بلا کیست حسین
- ادبیات آیینی:آن گوشوار عرش که گردون جوهری
- ادبیات آیینی:آنان که آفریده شد از نور پاکشان
- ادبیات آیینی:آنان که در طریق وفایش قدم زدند
- ادبیات آیینی:آنان که دیده حاصل دنیا و دین حسین
- ادبیات آیینی:آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام
- ادبیات آیینی:آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست
- ادبیات آیینی:آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
- ادبیات آیینی:آنکه در خطّه خون جان به ره جانان داد
- ادبیات آیینی:آه از آن روز که در دشت بلا غوغا بود
- ادبیات آیینی:آه بی کسان
- ادبیات آیینی:آیا شود که نیم نظر سوی ما کنی؟
- ادبیات آیینی:آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
- ادبیات آیینی:آیینه زاده ام که اسیر سلاسلم
ا
- ادبیات آیینی:ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
- ادبیات آیینی:ابر مستی تيره گون شد باز بی حد گريه کرد
- ادبیات آیینی:ابوطالب شدی و دست حق در آستين داری
- ادبیات آیینی:احساس از هفت آسمان میبارد احساس
- ادبیات آیینی:اخگر غم
- ادبیات آیینی:ادب آموخته مکتب طاهایی تو
- ادبیات آیینی:اذانی تازه کرده در سرم حس ترنم را
- ادبیات آیینی:از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
- ادبیات آیینی:از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
- ادبیات آیینی:از ابتدای خلقت تا انتها حسین است
- ادبیات آیینی:از بس که خورد بر بدنش نیزه وخدنگ
- ادبیات آیینی:از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
- ادبیات آیینی:از بلبلان هماره پیام تو را شنید
- ادبیات آیینی:از بهترین سلاله آدم تویی بهین
- ادبیات آیینی:از تنور خولی امشب میرود تا چرخ نور
- ادبیات آیینی:از خویش برآورد تمنای تو ما را
- ادبیات آیینی:از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
- ادبیات آیینی:از زین فتاد و سر به سر خاک برنهاد
- ادبیات آیینی:از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
- ادبیات آیینی:از غم دوست در این میکده فریاد کشم
- ادبیات آیینی:از غم هجر تو روزگار ندارم
- ادبیات آیینی:از فرط غم برای من تنگ حوصله
- ادبیات آیینی:از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
- ادبیات آیینی:از همه سوی جهان جلوه او میبینم
- ادبیات آیینی:از گلستان لاله های پرپرم آید به یاد
- ادبیات آیینی:اسرار جان
- ادبیات آیینی:اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
- ادبیات آیینی:اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام
- ادبیات آیینی:افتاد شامگه به کنار افق نگون
- ادبیات آیینی:افسوس که ایام شریف رمضان رفت
- ادبیات آیینی:افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
- ادبیات آیینی:الا که راز خدایی خداکند که بیایی
- ادبیات آیینی:الحق نماز آن به در بینیاز کرد
- ادبیات آیینی:السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما
- ادبیات آیینی:الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
- ادبیات آیینی:الهی سینه ای ده آتش افروز
- ادبیات آیینی:امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
- ادبیات آیینی:امروز چون توان به مدارا گریستن
- ادبیات آیینی:امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی
- ادبیات آیینی:امشب شب آدینه و فردا رمضان است
- ادبیات آیینی:امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود
- ادبیات آیینی:امشب که با تو انس به ویران گرفته ام
- ادبیات آیینی:امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
- ادبیات آیینی:امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
- ادبیات آیینی:امیر قافله دشت کربلاست حسین
- ادبیات آیینی:انتقامش را گرفت اینگونه با اعجاز آه
- ادبیات آیینی:اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز
- ادبیات آیینی:اندر خبر بود که نبی شاه حق پرست
- ادبیات آیینی:اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند
- ادبیات آیینی:اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
- ادبیات آیینی:اي روضه ای که دهر ز بويت معطر است
- ادبیات آیینی:اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم
- ادبیات آیینی:اگر درد داری دوا می کنم
- ادبیات آیینی:اگر عاصی اگر مجرم اگر بیدین اگر مستم
- ادبیات آیینی:اگر عبد گنه کارم تو را دارم چه غم دارم
- ادبیات آیینی:اگر چه زخمی ام امّا کبوترم بابا
- ادبیات آیینی:اگرچه باغ پر از لالۀ تو پرپر شد
- ادبیات آیینی:اگرچه داد به راه خدای خود سر را
- ادبیات آیینی:اگرچه زود میآید اگرچه دیر میآید
- ادبیات آیینی:اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
- ادبیات آیینی:اگرچه مادر تو دختر پیمبر نیست
- ادبیات آیینی:ای آسمان رها شده در بیقراریات
- ادبیات آیینی:ای آفتاب مشرق اقبال اهلبیت
- ادبیات آیینی:ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
- ادبیات آیینی:ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو
- ادبیات آیینی:ای ابن سعد از تو مرا این گمان نبود
- ادبیات آیینی:ای اذان اشهد انّ علی مولای من
- ادبیات آیینی:ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
- ادبیات آیینی:ای از همه بریده بریده بریده تر
- ادبیات آیینی:ای اشک پیش از این هنری داشتی چه شد
- ادبیات آیینی:ای امیر ملک شأن و شوکت و عزم و شهامت
- ادبیات آیینی:ای اهلبیت چون سوی یثرب گذر کنید
- ادبیات آیینی:ای باخبر ز درد و غم بیشمار من
- ادبیات آیینی:ای بال و پر شکسته مرا بال و پر مبند
- ادبیات آیینی:ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
- ادبیات آیینی:ای بلندای آسمان جاهت
- ادبیات آیینی:ای به چشمت آسمان مهر تا جان داشتی
- ادبیات آیینی:ای بهترین بهانه برای گریستن
- ادبیات آیینی:ای جان باب از چه نگیری به بر مرا
- ادبیات آیینی:ای جذبه ذیالحجه و شور رمضانم
- ادبیات آیینی:ای خاک بر سری که ندارد هوای تو
- ادبیات آیینی:ای خسته از جماعت غرق ریا حسین
- ادبیات آیینی:ای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن
- ادبیات آیینی:ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
- ادبیات آیینی:ای خوش آن صبحدمی که آیت بشری رسدم
- ادبیات آیینی:ای خوش مسیر برکه قرار مسافران
- ادبیات آیینی:ای در غم تو ارض و سما خون گریسته
- ادبیات آیینی:ای در غمت همین نه دو عالم گریسته
- ادبیات آیینی:ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
- ادبیات آیینی:ای دل به یمن سلطنت فقر شاه باش
- ادبیات آیینی:ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
- ادبیات آیینی:ای دل فکار باش که ایّام ماتم است
- ادبیات آیینی:ای دوای درون خستهدلان
- ادبیات آیینی:ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور
- ادبیات آیینی:ای زندۀ نماز و شهید دعا علی
- ادبیات آیینی:ای سر دور از بدن روزی تو سامان داشتی
- ادبیات آیینی:ای سرزمین کربلا ای کوی جانانم
- ادبیات آیینی:ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
- ادبیات آیینی:ای شهیدی که جدا سر ز قفا شد ز تنت
- ادبیات آیینی:ای صبح کز جگر دم سردی کشیدهای
- ادبیات آیینی:ای فخر کائنات گذر کن دمی به شام
- ادبیات آیینی:ای قاری مقیم سیه چال ای غریب
- ادبیات آیینی:ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
- ادبیات آیینی:ای قوم در این عزا بگریید
- ادبیات آیینی:ای ماه خون گرفته که امشب برآمدی
- ادبیات آیینی:ای نازنین برادر با جان برابرم
- ادبیات آیینی:ای نام دلگشای تو عنوان کارها
- ادبیات آیینی:ای نگاه تو کلید بخت خوشاقبالها
- ادبیات آیینی:ای همه خلق جهان شاهد یکتایی تو
- ادبیات آیینی:ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
- ادبیات آیینی:ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
- ادبیات آیینی:ای چشمهایت جاری از آیات فروردین
- ادبیات آیینی:ای کاش اشک دیده من بسترم نبود
- ادبیات آیینی:ای کاش غیر غصه تو غم نداشتیم
- ادبیات آیینی:ای کربلا ای کعبه ی عشق و امیدم
- ادبیات آیینی:ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
- ادبیات آیینی:ای که در پیکر خونین شریعت جانی
- ادبیات آیینی:ای که میدانی غمت با سینه خواهر چه کرد
- ادبیات آیینی:ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
- ادبیات آیینی:ای یاد تو در عالم آتش زده بر جان ها
- ادبیات آیینی:ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
- ادبیات آیینی:ای یک جهان برادر وی نور هر دو دیده
- ادبیات آیینی:این اشکها به پای شما آتشم زدند
- ادبیات آیینی:این بار چندم است کفن باز میکنم
- ادبیات آیینی:این جشنها برای من آقا نمیشود
- ادبیات آیینی:این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست
- ادبیات آیینی:این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
- ادبیات آیینی:این دست ما و دامنت ای دست کردگار
- ادبیات آیینی:این زن که از برابر طوفان گذشته بود
- ادبیات آیینی:این كیست از خورشید مولا ماهروتر
- ادبیات آیینی:این چه شوری بود ای سر که تو بر سر داری
- ادبیات آیینی:اینک زمان زمان غزلخوانی من است
- ادبیات آیینی:این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
- ادبیات آیینی:ایّام درهم است از این ماجرا هنوز
ب
- ادبیات آیینی:با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر
- ادبیات آیینی:با دست بسته است ولی دستبسته نیست
- ادبیات آیینی:با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
- ادبیات آیینی:با سر رسیدهای بگو از پیکری كه نیست
- ادبیات آیینی:با سری بر نی دلی پر خون سفر آغاز شد
- ادبیات آیینی:با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
- ادبیات آیینی:با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
- ادبیات آیینی:با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
- ادبیات آیینی:با یک تبسم به قناریها زبان دادی
- ادبیات آیینی:باب خود امشب در این ویرانه مهمان می کنم
- ادبیات آیینی:بابا اگر آیی برم سوز نهانت می دهم
- ادبیات آیینی:بابا بیا دور و برم را نگاه کن
- ادبیات آیینی:بابا سلام گوشه ی ویران خوش آمدی
- ادبیات آیینی:بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را
- ادبیات آیینی:بار بگشایید
- ادبیات آیینی:باران میآمد با دعای دستهایت
- ادبیات آیینی:بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند
- ادبیات آیینی:باز اسم کوفه آمد در میان و نام شام
- ادبیات آیینی:باز این عزای کیست که خلق دو عالمش
- ادبیات آیینی:باز این فغان و غلغله اندر زمان چیست؟
- ادبیات آیینی:باز خونابهی دل میرود از چشم ترم
- ادبیات آیینی:باز دل زیر غم عشق چنانست که بود
- ادبیات آیینی:باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
- ادبیات آیینی:بالاتر از بالایی و بالانشینی
- ادبیات آیینی:باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
- ادبیات آیینی:بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم
- ادبیات آیینی:بر حسین بن علی یا با حسین بن علی
- ادبیات آیینی:بر سر سودای دوست گر برود سر زدست
- ادبیات آیینی:بر سر کوی تو جسمی ناتوان آوردهام
- ادبیات آیینی:بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
- ادبیات آیینی:بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
- ادبیات آیینی:بر نیزه تکیه داده تنها تر از همیشه
- ادبیات آیینی:بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
- ادبیات آیینی:برای خواندن اول یاد میگیرند الفبا را
- ادبیات آیینی:برخیز! (حامد اهور)
- ادبیات آیینی:برون در بنه اینجا هوای دنیا را
- ادبیات آیینی:بریز آب روان اسما ولی آهسته آهسته
- ادبیات آیینی:بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب
- ادبیات آیینی:بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
- ادبیات آیینی:بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد
- ادبیات آیینی:بنام هر که رسد نسبتی ز نام حسین
- ادبیات آیینی:به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
- ادبیات آیینی:به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست
- ادبیات آیینی:به حق خدای شب قدرها
- ادبیات آیینی:به حلق تشنه آن رشک غنچۀ سیراب
- ادبیات آیینی:به داغدشت بلا دید تا بدنها را
- ادبیات آیینی:به دشت کرببلا خیمه زد چو شاه حجاز
- ادبیات آیینی:به رخ ماهی به قد سروی به دل نوری به تن جانی
- ادبیات آیینی:به زیر سمّ ستوران چو گشت نرم تنش
- ادبیات آیینی:به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
- ادبیات آیینی:به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند
- ادبیات آیینی:به شاه تشنه دیار بلا چو منزل شد
- ادبیات آیینی:به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
- ادبیات آیینی:به علم همچو علی کس نبود در اسلام
- ادبیات آیینی:به همان کس که محرم زهراست
- ادبیات آیینی:به پيش چشم پدر ناگهان پسر افتاد
- ادبیات آیینی:به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بی خور و خوابم
- ادبیات آیینی:به کدام واژه بخوانمت به کدام واژه نارسا
- ادبیات آیینی:به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
- ادبیات آیینی:بهار
- ادبیات آیینی:بهار از نفست برگ و بار میگیرد
- ادبیات آیینی:بهار سفرۀ سبزیست از سیادت تو
- ادبیات آیینی:بهار من (صرافان)
- ادبیات آیینی:بهار پنجره رویت خداوند است
- ادبیات آیینی:بهشت نکهتی از تربت معطر اوست
- ادبیات آیینی:بود آیا که در صلح و صفا بگشایند
- ادبیات آیینی:بود کی زندان یوسف تیره چون زندان من
- ادبیات آیینی:بوی خوش میآید اینجا عود و عنبر سوخته
- ادبیات آیینی:بچه ها دست بابا خونی شده
- ادبیات آیینی:بگذار شبی محرم اسرار تو باشم
- ادبیات آیینی:بی تو ای جان جهان جان و جهان را چه کنم
- ادبیات آیینی:بی تو میماند فقط رنج عبادتهایشان
- ادبیات آیینی:بی تو چه کند مولا یا فاطمه الزهرا
- ادبیات آیینی:بی پناهانیم یارب اشتباه ما ببخش
- ادبیات آیینی:بیا سنگینی بار گناهم را نبین امشب
- ادبیات آیینی:بیا که جرعه ده بادۀ الست اینجاست
- ادبیات آیینی:بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
- ادبیات آیینی:بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
- ادبیات آیینی:بیت الاحزان مرا امشب صفا دادی پدر
- ادبیات آیینی:بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بود
- ادبیات آیینی:بیمار غیر شربت اشک روان نداشت
- ادبیات آیینی:بیمار کربلا به تن از تب توان نداشت
- ادبیات آیینی:بیمارت ای علیجان جز نیمهجان ندارد
- ادبیات آیینی:بینش اهل حقیقت چو حقیقت بین است
- ادبیات آیینی:بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
- ادبیات آیینی:بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ت
- ادبیات آیینی:تا ابد جلوه گه حق و حقیقت سر تست
- ادبیات آیینی:تا باد مرکبیست برای پیام تو
- ادبیات آیینی:تا تو بودی نفس آینه دلگیر نبود
- ادبیات آیینی:تا صورت پيوند جهان بود علی بود
- ادبیات آیینی:تا چند زنی ظالم چوب این لب عطشان را
- ادبیات آیینی:تا کی از ما یار ما پنهان بود
- ادبیات آیینی:تا کی زتن درد فراقم جان بگیرد
- ادبیات آیینی:تا گردش زمانه و لیل و نهار هست
- ادبیات آیینی:تا گلو گریه کند بغض فراهم شده است
- ادبیات آیینی:تاج اسرار علی قطب مدار عشق است
- ادبیات آیینی:ترسم دمی که پرسش این ماجرا شود
- ادبیات آیینی:ترسم که غم هجرت دیوانه کند ما را
- ادبیات آیینی:تسنیم دعای سحر و عطر اذان است
- ادبیات آیینی:تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
- ادبیات آیینی:تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
- ادبیات آیینی:تمام عمر باید شد غزل خوان ابوطالب
- ادبیات آیینی:تمـام ملـک خـداونـد غـرق مـاتـم توست
- ادبیات آیینی:تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
- ادبیات آیینی:تنی که داد به آغوش جا رسول امینش
- ادبیات آیینی:تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
- ادبیات آیینی:تو را میخواست تا در همسرانش بهترین باشی
- ادبیات آیینی:تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
- ادبیات آیینی:تو صبح روشنی كه به خورشید رو كنی
- ادبیات آیینی:تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
- ادبیات آیینی:تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
- ادبیات آیینی:تو کیستی که گرفتی به هر دلی وطنی
- ادبیات آیینی:تو کیستی؟ شده غلتان به خاک و خون بدنی
- ادبیات آیینی:تویی آنکه سکه سلطنت زده حق به نام تو یا علی
- ادبیات آیینی:تویی امیر جمل وارث رشادت حیدر
- ادبیات آیینی:تویی که نام تو در صدر سربلندان است
- ادبیات آیینی:تکیه بر نی کرد و سنگی بر جبین او زدند
- ادبیات آیینی:تیر كمتر بزنید از پی صید بالش
- ادبیات آیینی:تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
- ادبیات آیینی:تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
ج
- ادبیات آیینی:جابر این خاکی که عطرش از تو زائر ساخته
- ادبیات آیینی:جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
- ادبیات آیینی:جام جم
- ادبیات آیینی:جام شراب و جام لب لعل مست تو
- ادبیات آیینی:جان آمده رفته هیجان آمده رفته
- ادبیات آیینی:جان بر لب من آمد و جانان به بر من
- ادبیات آیینی:جان جهان
- ادبیات آیینی:جبین بر زخم و رخسارت به خون بخشیده زیبایی
- ادبیات آیینی:جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
- ادبیات آیینی:جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
- ادبیات آیینی:جز غم کسی به خانه ما سر نمی زند
- ادبیات آیینی:جلوه روی تو بود طور مناجات ما
- ادبیات آیینی:جلوه ی جام
- ادبیات آیینی:جلوه ی جمال
- ادبیات آیینی:جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان
- ادبیات آیینی:جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا