گفت پیغمبر به پیغام آورش

از ویکی تراث


گفت پیغمبر به پیغام آورش
اطلاعات شعر
نام شعرگفت پیغمبر به پیغام آورش
نام شاعرملا احمد نراقی
قالبمثنوی
وزنفاعلاتن فاعلاتن فاعل
موضوعامام حسین(ع)
مناسبتمدح
زبانفارسی
تعداد ابیاتبیت
منبعhttps://ganjoor.net/naraghi/taghdis/sh233



  • ملا احمد نراقی:

گفت پیغمبر به پیغام آورش

کاین حسین و این سر و این پیکرش

کاش بودی صد حسینم در جهان

کردمی قربان آن سلطان جان

گر حسین بن علی جان من است

جان دل خوش بهر سلطان من است

گفت جبریل ای شه دنیا و دین

ای امام خلق ای حق را امین

شرط این سودا بود اذن حسین

هم رضای آن شفیع خافقین

گفت باید با حسین این راز را

گفت هم انجام و هم آغاز را

پس طلب کرد آن شه گردون بساط

نور چشم خویش را با صد نشاط

گفت با او از کرامتهای دوست

وان نظرها و عنایت‌های دوست

وان سر ببریده از او خواستن

وز سر جان بهر او برخاستن

خون خود را در ره او ریختن

خاک غم بر فرق عالم بیختن

جان شیرین در رهش درباختن

سوختن پروانه سان و ساختن

این بشارت چون شنید آن سبط پاک

رخ نهاد از بهر شکر حق به خاک

از پی تعظیم و تمجید و نیاز

هم رکوع آورد بهر حق نماز

پس شکفتش همچو گل آن رخ که ماه

سجده آوردی برش هر شامگاه

از نشاطش آن رخ گلگون شکفت

با تبسم یا حیا و شرم گفت

من که باشم تا مرا باشد سری

یا بود جانی مرا یا پیکری

جسم و جانم جمله در فرمان اوست

لایق او گر بود قربان اوست

گرنه جان از بهر او می دادمی

جان شیرین مژدگانی دادمی

لیک دارم از خدا من یک امید

گر برآرد نیست ز الطافش بعید

رخصتم بخشد که بهر عاصیان

در صف محشر گشایم من زبان

تا زبان عذرخواهی وا کنم

جرمشان با مغفرت سودا کنم

چون برافتد پرده ای از انجمن

در شفاعت برگشاید دست من

جان خود قربان امت می کنم

می دهم جان و شفاعت می کنم

وحی آمد سوی پیغمبر ز رب

ما بدادیم آنچه کرد از ما طلب

ما نخستین قطره خونش را بها

از شفاعت می دهیم ای ذوالبها

وعده ی قربانی اش را ذوالجلال

پس معین کرد روز و ماه و سال

کربلاشان شد منی عاشور عید

کس چنین عیدی به عالم کی شنید

عید جمعی را و جمعی را عزا

دیده کو تا با حقیقت آشنا

کو دلی اینجا بفهمد سوگ و سور

تا که را ماتم شد و کی را سرور

دوستان را تا قیامت ماتم است

سر به جیب درد و زانوی غم است

ای پی تسلیم و فرمان اله

برد آن شب در حساب سال و ماه

وعده اش را چون شد ایام وفا

بارها بستند سوی کربلا

ای مدینه جامه نیلی کن به بر

از غم افشان خاک و خاکستر بسر [۱]

پانویس