آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت | | نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت |
چشم تاریخ در آن حادثۀ تلخ چه دید | | که زمان مویهکنان از گذر خاک گذشت |
سر خورشید بر آن نیزۀ خونین میگفت | | که چهها بر سر آن پیکر صدچاک گذشت |
جلوۀ روح خدا در افق خون تو دید | | آنکه با پاى دل از قلّۀ ادراک گذشت |
مرگ هرگز به حریم حَرمت راه نیافت | | هر کجا دید نشانى ز تو چالاک گذشت |
حرِّ آزاده، شد از چشمۀ مهرت سیراب | | که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت |
آب، شرمندۀ ایثار علمدار تو شد | | رود بیتاب کنار تو عطشناک گذشت |
بر تو بستند اگر آب، سوارانِ سراب | | دشت، دریا شد و آب از سر افلاک گذشت |