یک گل ز گلزار حسین در بزم جانان میرود | | از بهر جانبازی حق اکبر بمیدان میرود |
چون دید بابش بی معین گردیده در آن سرزمین | | بهر قتال مشرکین با لعل عطشان میرد |
آن سر و قد نوجوان چون شد بسوی دشمنان | | بابش بدنبالش روان با چشم گریان میرود |
جان پدر بود آن پسر با چهره همچون قمر | | گوئی که در چشم پدر آن جسم چون جان میرود |
آن اکبر فرخنده خو، آن گلعذار مشگبو | | بر عزم هیجا با عدو چون شیر غرّان میرود |
از قبّه کرب و بلا ار آن بود عرش خدا | | فریاد آل مصطفی تا عرش رحمان میرود |
طوطی بکن ورد زبان بر عارفان حق بخوان | | یک گل زگلزار حسین در بزم جانان میرود |