ای خاک بر سری که ندارد هوای تو | | سنگ است آن دلی که نسوزد، برای تو |
جان کرده از برای تو، بیگانگان فدا | | از گریه کی دریغ کند، آشنای تو؟ |
در ماتم تو، یثرب و بطحا گریسته | | پوشیده است، کعبه سیه در عزای تو |
گشتند از غم تو سیهپوش، حوریان | | مقصورههایشان، همه ماتمسرای تو |
کردی وفا به وعدهی خود با خدای خود | | ای جان عالمی به فدای وفای تو |
گشتی قتیل ظلم و شدی کشتهی ستم | | با قاتلان تو چه کند تا خدای تو؟ |
از خویشتن گذشتی و جُستی رضای او | | روز جزا خدای تو، جوید رضای تو |
این درد دوستان تو را بس که داد چرخ | | در پای تخت زادهی مرجانه، جای تو |
گردون به پیش زادهی سفیانِ بدنهاد | | بر طشت زر نهاد، سر عرشسای تو |
طشت طلا کجا و سر مهر افسرت؟ | | چوب جفا کجا و لب جانفزای تو؟ |
داد از یزید کافر و بیداد او! که داد | | بنیاد دین و خانهی اسلام را به باد |