تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

از ویکی تراث
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۲ توسط Eskandari (بحث | مشارکت‌ها)

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد از
عماد خراسانی



در قالب غزل


متن شعر

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببردحیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر به خرابات،خرابی چون منباز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزندزخم و بر زخم ، نمک پاشد و مرهم ببرد
آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ستبه دهان،خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ستآتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد
رنج عمری،همه هیچ است اگر وقت سفررخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد
من ندانم چه نیازی ست تو را با همه قدرکه غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد
جان فدای دل دیوانه که هر شب بر ِِتوستکاش جاوید،بدان کوی،مرا هم ببرد
ذکر من نام دلارای حبیب است عمادنیست غم،دوست اگر نام مرا کم ببرد