نی ناله کرد و باز ترنّم شروع شد | | فصلِ هبوطِ آدم و گندم، شروع شد |
دریای بیکران شهادت، که موج زد | | طوفان نوح بود و تلاطم شروع شد |
از بِرکهٔ غدیر، مُحرّم طلوع کرد | | سرمستی حبیب هم از خُم شروع شد |
باران اشک شیفتگان غم حسین | | تا گفتم اَلسَّلامُ عَلیکُم شروع شد |
روح دعا، به نام اباالفضل چون رسید | | غوغایی از توسّلِ مردم شروع شد |
وقتی گلوی نازک گل، شد نشانِ تیر | | لبخند باغبان و تبسم شروع شد |
از اشک و خون، اگرچه وضو میگرفت عشق | | از تربتِ شهید، تیمّم شروع شد |
ای آسمان مصیبت عظمایِ اهلبیت | | از قتلگاهِ عصمتِ پنجم شروع شد |
فصل به خون نشستنِ گلهای باغ وحی | | از آیهٔ «لِیُذهِبَ عَنکُم» شروع شد |
با آنکه باغِ گل به محبت نیاز داشت | | با تازیانه، ناز و تنعّم شروع شد |
وقتی دلِ ستارهٔ محملنشین شکست | | با ماه رویِ نیزه، تکلم شروع شد |