ابوطالب شدی و دست حق در آستين داری
متن شعر
ابوطالب شدی و دست حق در آستين داری | چنين نور اميرالمومنين را در جبين داری | |
به صورت نور حيدر را به سيرت حسن احمد را | جمالی آنچنان داري كمالی اينچنين داری | |
زمان از تو زمين از تو امان از تو امين از تو | ستون آسمان ها هستی و پا بر زمين داری | |
مسلمان بوده ای وقتی نبود اصلأ مسلمانی | بدين ترتيب دين داری و عمری درد دين داری | |
بلاغت در سخن داری دقيقأ مثل فرزندت | به هنگام رجز خواني كلامی آتشين داری | |
از آن سو جعفر طيار از اين سو حيدر كرار | چه سهمي پيش آن داري چه ارثی نزد اين داری | |
نبی با رفتنت يك سال را سال عزا خوانده | عجب جائی ميان قلب ختم المرسلين داری | |
اگر در خانه كس باشد همين يك جمله بس باشد | همين بس كه تو در خانه اميرالمومنين داری |