به رخ ماهی به قد سروی به دل نوری به تن جانی
به رخ ماهی به قد سروی به دل نوری به تن جانیاز پارسای تويسرکانیدر قالب غزلموضوع: امام عصر(ع) |
به رخ ماهی به قد سروی به دل نوری به تن جانی | خطا گفتم ز من بگذر به از ايني به از آني | |
بسان آيت رحمت همه لطفي همه مهري | بسان عهد برنايي همه شوقي، همه جاني | |
همه چشمند در اين ره که ببينند از تو ديداري | همه گوشند در اين در که آيد از تو فرماني | |
براي عالمي چون آفتاب عالم آرايي | چو گردد نوبت من سخت گير و سست پيماني | |
پريشان حالي دل را بپرس از زلف دلبندت | که بهتر داند احوال پريشان را پريشاني | |
چو بينم آشياني، بلبلي، شاخ گلي، گويم: | خوش آنروزي که ما را هم سري مي بود و ساماني | |
به ياد آن گل گمگشته باشد «پارسا» باشد | اگر ما را تمناي گلي، سير گلستاني |