ادبیات آیینی:از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
(تغییرمسیر از از اسب فرود آی و ببین دختر خود را)
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را | بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را | |
تنها مرو ای همسفر، از خیمه به صحرا | همراه ببر، باغ گل پرپر خود را | |
تا قلب سکینه، کمی آرام بگیرد | بگذار روی شانهٔ گلها، سر خود را | |
با رفتن خود، ای گل داودی زهرا | پاییز مکن، باغ بهارآور خود را | |
بگذار که تا روی تو را سیر ببینم | آرام کنم، خاطر غمپرور خود را | |
یوسف به تماشای تو آمد، که بپوشی | پیراهن دلبافتهٔ مادر خود را | |
در هیچ دلی، ذرّهای اندوه نماند | بگشاید اگر لطف تو بال و پر خود را | |
گر بر سر آنی، که به مهمانی خنجر | در باغ شهادت، بِبَری حنجر خود را | |
چون موج بکش، بر سَرِ این ساحل غمگین | یکبار دگر، دست نوازشگر خود را |