ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را | دریاب این سپاه پیاده نظام را | |
هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفت | در موکب نخست، جواب سلام را | |
از دست خادمان تو نوشید هر که چای | یکجا چشید لذت شُرب مدام را | |
گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برد | اشک علیالدوام ، قوام کلام را | |
«ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش» | ما قابلیم نوکری این امام را | |
پای پیاده آمدم و روی من سیاه | پای برهنه نیستم این چند گام را | |
با دست خالی آمدم و روی من سیاه! | چیزی نبود قابل عرض این مقام را | |
مصراع آخر است، رسیدیم کربلا | باید چه کرد این همه حُسن ختام را |