حال اطفال خود ای پیشرو قافله بین | | گردن سلسلهای، بسته به یک سلسله بین |
به سر خار مغیلان، به ره شام بلا | | دلشکسته همه را پای پُر از آبله بین |
ای که نزدیکتر از جان به تنی، زینب را | | مدّ آهی به میان من و خود فاصله بین |
گه سرت را به سنان بینم و گاهی به تنور | | زندهام باز، مرا صبر نگر، حوصله بین |
سر بازار سر ماه بنیهاشم را | | اندر این مشغله در محفل ما، مشعله بین |
سر اصغر به سر نیزه بُوَد پیش رباب | | ای سبک سیر! به سنگیندلی حرمله بین |
معنی بسمله در ابروی اکبر بنگر | | خال آن صفحهی رو، نقطهی این بسمله بین |
پیش آن صفحه که «جودی»، رقم نام تو زد | | روی خورشید فلک را، ورق باطله بین |