زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند | | همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند |
ابر و باد و مه و خورشید و فلک چرخزنان | | به طواف تو و عطر بدنت آمدهاند |
کاتبان چشم به هُرم نفست دوختهاند | | پی یک جرعه ز جام سخنت آمدهاند |
یاکریمان نگاهم به امیدی که مگر | | بشنوند آیۀ نور از دهنت آمدهاند |
چشم وا کن نفس صبح که کنعانیها | | مست از عطر خوش پیرهنت آمدهاند |
بعد از این رو به که آرند فقیرانی که | | به سراغ تو و خلق حَسنت آمدهاند |
خونجگر، جامهدران، نوحهکنان، آنهایی | | که به خونخواهی پرپر زدنت آمدهاند |
تو غریبی ولی یک روز جهان میبیند | | شیعیان سینهزنان تا وطنت آمدهاند |
توبه هر لحظه قبول است، بگو برگردند | | تیرهایی که به تشیع تنت آمدهاند |