نشستم گوشه‌ای از سفره همواره رنگینت

از ویکی تراث

نشستم گوشه‌ای از سفره همواره رنگینت از
سیدحمید رضا برقعی



در قالب غزل

با وزن مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

موضوع: امام حسن(ع)
نشستم گوشه‌ای از سفره همواره رنگینتچه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت راتو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایتحسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا می‌کند عالم به تشویق حسین امادهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت
تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردمکه با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت
معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتناگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتونکه می‌چینند مضمون آسمان‌ها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی‌گشتندخدا واداشت جبراییل‌هایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آیدکه سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگتبگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بودعلی حیران تیغ نهروانت، تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارندمحبت کن قدم بگذار بر چشم محبینت
تو را پایین کشیدند از سر منبر که می‌گفتندچرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورد پایینت
درون خانه هم محرم نمی‌بینی تحمل کنکه می‌خواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت
تو غم‌های بزرگی در میان کوچه‌ها دیدیکه دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغیاز آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت می‌آمد آنکه نامش را نخواهم بردبرای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره می‌گردیکه زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زدچه می‌شد مثل مادر نیمه شب بود تدفینت
صدایت می‌زند اینک یتیمت از دل خیمهکه او را راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخردر آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمرنصیبم کن نمک از سفره همواره رنگینت