پیش چشمان همه دست به زانو اُفتاد

از ویکی تراث
پیش چشمان همه دست به زانو افتاداز حسن لطفیدر قالب غزلموضوع: حضرت علی اکبر(ع)
پیش چشمان همه دست به زانو اُفتادخواست تا پاشود ای وای که با رو اُفتاد
باید او پاشود از خاک جگر جمع کندیک عبا پَهن کُنَد تا که پسر جمع کند
پیرمَرد است عصا خواست ولی خندیدنداو کم آورد عبا خواست ولی خندیدند
این اَنارِ حرم است آه چرا ریخته استچقدر حضرت اکبر به عبا ریخته است
تا علی رفت به دنبالِ دلش راه اُفتادقبلِ شهزاده ببین رویِ زمین شاه اُفتاد
یک "پدرجانِ"دگر از پسرش خواست نشداین جوانمُرده پس از این کمرش راست نشد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتادبغلش کرد ولی حیف که بازو اُفتاد
هیچکَس زیرِ بغلهایِ پدر را نگرفتدست تنهاست کسی جایِ پدر را نگرفت
نیزه‌ای خورد تکان از جگرش داد کشیددست بر سینه که زد با پسرش داد کشی
غارتِ قامتش اینجا صلواتی شده بودبدنش با شن و شمشیر چه قاطی شده بود
ساعتی از بدنش از بدنش تیغ کشیدبا دو انگشتِ خودش از دهنش تیغ کشید
لَخته لَخته زِ دهانش چقدر خون آوردتکیه می‌داد به آن نیزه که بیرون آورد
بِینِ آغوش کشیدش تَنِ او بند نَشُدخواست تا بوسه بگیرد همه دیدند نَشُد
کاش سمتِ حرم اکبر نَبَرَد برخیزدعمه‌اش دست به معجر نَبَرَد برخیزد
از علمدار کمک خواست که خواهر را بُردخواهری آمد و با خود دو برادر را بُرد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاددید پَهلویِ علی را و به پهلو اُفتاد
به عبا جمع نمود و به عبا پَهنَش کردبُرد در خیمه کنارِ شهدا پَهنَش کرد
عصر شد خیمه‌ی آتش زده با دختر سوختهم عبا سوخت و هم خیمه و هم اکبر