گر کشم خاک پای تو در چشم

از ویکی تراث

گر کشم خاک پای تو در چشم از
علی انسانی



در قالب غزل

با وزن مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن

موضوع: حضرت عباس(ع)
گر کشم خاک پای تو در چشمخاک را با نظر کند زر، چشم
گر به پای تو ریخت گوهر، اشکتحفه از این نداشت بهتر، چشم
اشک، گل کرد و خاک را گل کردخاک را کرد، آب بر سر، چشم
آب، کی داده خاک را بر باد؟با من این کار کرد، آخر چشم
گر چه تر دامنم، امیدم هستنشود خشک، تا به محشر، چشم
یاد از ساقی حرم کردمآن به امّ‌البنین و حیدر چشم
این شفق نیست، در غم آن ماهکرده احمر، سپهر اخضر، چشم
تا ببیند هلال ابروی اوساخت گردون ز ماه و اختر چشم
گفت دل، گریه کن بر او شب و روزگفت، چشم به خون شناور، چشم
کفی از آب چون گرفت به کفدید در جام، عکس اصغر، چشم
کرد، سور دلش مجسّم، دلکرد، چشم ترش مصوّر، چشم
آب بگذاشت، آبرو برداشتبر لبش، دوخت آب کوثر، چشم
لیک با او چه شد مپرس و مگویکه ندید و نکرد باور، چشم
سر دو تا گشت و هر دو دست، جدامشک، بی‌آب و خشک، لب، تر، چشم
چشم بر راه پای مولا بودناگهان تیره کرد، سر در چشم
آمد و ختم انتظار نوشتخامه شد تیر خصم و، دفتر، چشم
برد ایثار را به مرز کمالتیر را برگرفت تا پر، چشم
مشک هم بس که اشک ریخت بر اواشک دیگر نداشتی در چشم
به سراپاش، خواست خون گریدجوشنش گشت پای تا سر، چشم
بر زمین چون ز صدر زین افتادداشت، بر دیدن برادر، چشم
رفتم از دست، پای نه به سرمگوشۀ چشمی، ای به داور، چشم
تا به بالین او حسین آمدمهر و مه، دید در برابر، چشم
گشت خورشید عشق، همچو هلالریخت بر ماه چهره، اختر، چشم
سرور، استاده، نخل، افتادهبه تماشا، گشوده لشگر، چشم
گفت خواندی مرا و آمده‌امباز کن، بر من ای برادر، چشم
در حرم روی کن که دوخته‌اندبر رهت چند نازپرور، چشم
بر رخ طفل چشم در راهمطفل اشک است، جاری از هر چشم
پاسخ او چه آورم بر لبننهد در میانه پا گر چشم
گویم ار نیست آب و آب آورجای سقّاست، آب آور، چشم
شد صدف دامن تو، انسانیپس فرو ریخت درّ و گوهر، چشم