به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی « {{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر = جواد حیدری | قالب = غزل | وزن =مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن | موضوع = حضرت زینب(س) | مناسبت = | زمان سرایش = | زبان = فارسی | تعداد ابیات =۷ ب...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
 
{{سرصفحه
{{جعبه اطلاعات شعر
  | مطلع=به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند
  | عنوان =به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند
  | نام شعر=
  | تصویر =  
  | شاعر = جواد حیدری
  | توضیح تصویر =  
  | مصحح =  
  | نام شعر =
  | بخشی از دیوان =
  | نام شاعر = جواد حیدری
  |قالب =غزل
  | قالب = غزل
  |وزن = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  | وزن =مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  |موضوع = حضرت زینب(س)
  | موضوع = حضرت زینب(س)
  | قبلی =
  | مناسبت =
| بعدی =  
  | زمان سرایش =  
  | سال خورشیدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال میلادی =
  | تعداد ابیات =۷ بیت
  | سال قمری =  
  | منبع =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند''' شعری آیینی از شاعر آیینی معاصر، [[جواد حیدری]] درباره حضرت زینب(س) است. این شعر در قالب غزل که در هفت بیت سروده شده است. وزن این شعر مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن و در گونه مرثیه است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند|ببین که زینب تو را غریب و خسته می برند}}
{{ب|به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند|ببین که زینب تو را غریب و خسته می برند}}
خط ۲۸: خط ۲۵:
{{ب|برای کودکان خود زگوش کودکان تو|تمام گوشواره ها به دست بسته می برند}}
{{ب|برای کودکان خود زگوش کودکان تو|تمام گوشواره ها به دست بسته می برند}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۵۱

به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برند از
جواد حیدری



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: حضرت زینب(س)


به سوی شام و کوفه ام دل شکسته می برندببین که زینب تو را غریب و خسته می برند
همان وجود نازنین خدای صبر در زمینتمام رکن قامتش زهم گسسته می برند
زیارت تو آمدم سرت نبود یا حسینمرا برای دیدن سر شکسته می برند
تو در تنور و کودکان میان آتش حرمغم تو ویتیم تو به دل نشسته می برند
ببین که یک شبه شده جمال ما همه کبودزقتلگاه تو مرا به دست بسته می برند
سر امیر لشگرت به نیزه ها نمی نشستولی ز بغض و کین سرش به نیزه بسته می برند
برای کودکان خود زگوش کودکان توتمام گوشواره ها به دست بسته می برند