در کنار علقمه سروی زپا افتاده است: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان = در کنار علقمه سروی زپا افتاده است
  | مطلع=در کنار علقمه سروی زپا افتاده است
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = محمد علامه
  | نام شعر =سروی ز پا افتاده
  | مصحح =  
  | نام شاعر =محمد علامه
  | بخشی از دیوان =
  | قالب = قصیده
  |قالب =قصیده
  | وزن =  
  |وزن =  
  | موضوع =حضرت عباس(ع)
  |موضوع = حضرت عباس(ع)
  | مناسبت = مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات = ۱۳بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


{{همچنین ببینید|محمد علامه}}
'''در کنار علقمه سروی زپا افتاده است ''' را [[محمد علامه]] درباره [[حضرت عباس(ع)]] سروده است.
==معرفی==
«در کنار علقمه سروی زپا افتاده است» اثر شعری محمد علامه است. این شعر قصیده در گونه مرثیه در ۱۳بیت سروده شده است.
محمد علامه شعر «در کنار علقمه سروی زپا افتاده است» را در وصف مصائب [[حضرت عباس(ع)]] در روز عاشورا سروده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|در کنار علقمه سروی زپا افتاده است|یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است}}
{{ب|در کنار علقمه سروی زپا افتاده است|یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است}}
خط ۳۸: خط ۳۱:
{{ب|حال زینب رامگو، "علامه" از شه چو ن شنید|دست عباس علمدارش جدا افتاده است}}
{{ب|حال زینب رامگو، "علامه" از شه چو ن شنید|دست عباس علمدارش جدا افتاده است}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۲

در کنار علقمه سروی زپا افتاده است از
محمد علامه



در قالب قصیده

موضوع: حضرت عباس(ع)


در کنار علقمه سروی زپا افتاده استیا گلی از گلشن آل عبا افتاده است
در فضای رزمگاه نینوا با شور و آهناله جانسوز ادرک یا اخا افتاده است
از نوای جانگذار ساقی لب تشنه گانلرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است
شه سوار اسب شد باسر بمیدان رویکردتا ببیند جسم عباسش کجا افتاده است
ناگهان از صدر زین افکند خود را بر زمیندید بسم الله از قرآن جدا افتاده است
تا کنار نهر علقمه بوی عباسش کشیددید برخاک سیه صاحب لوا افتاده است
کرده در دریای خون ماه بنی هاشم غروبتشنه لب سقای دشت کربلا افتاده است
دست خود را بر کمر بگرفت و آهی بر کشیدگفت پشت من زهجرانت دوتا افتاده است
خیز برپاکن لوا آبی رسان اندر حرماز چه رو برخاک این قد رسا افتاده است
بهر آبی در حرم طفلان من در انتظاراز عطش بنگر چه شوری خیمه­ ها افتاده است
هر چه شه نالید عباسش زلب، لب برنداشتدید مرغ روح او سوی سما افتاده است
گفت بس جسم برادر را برم در خیمه گاهدید هر عضوی ز اعضایش سوا افتاده است
حال زینب رامگو، "علامه" از شه چو ن شنیددست عباس علمدارش جدا افتاده است