روزی که جای آل پیمبر به شام شد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =روزی که جای آل پیمبر به شام شد | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =جودی خراسانی | قالب =غزل | وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن | موضوع =وقایع شهر شام | مناسبت =ورود کاروان کربلا به شهر شام | زمان سرایش = معاصر...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =روزی که جای آل پیمبر به شام شد
  | مطلع=روزی که جای آل پیمبر به شام شد
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = جودی خراسانی
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر =جودی خراسانی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
  |وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
  | موضوع =وقایع شهر شام
  |موضوع = وقایع شهر شام
  | مناسبت =ورود کاروان کربلا به شهر شام
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۹بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''روزی که جای آل پیمبر به شام شد''' را شاعر آیینی [[جودی خراسانی]] درباره مصیبت کاروان کربلا در شهر شام سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و در نه بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن می‌باشد.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|روزی که جای آل پیمبر به شام شد|روز جهان به دیده‌ی احباب، شام شد}}
{{ب|روزی که جای آل پیمبر به شام شد|روز جهان به دیده‌ی احباب، شام شد}}
خط ۲۹: خط ۲۷:
{{ب|گفتا بگیر چوب جفا زین لب، ای یزید!|کآزرده از تو، حضرت «خیرُ‌ الانام» شد}}
{{ب|گفتا بگیر چوب جفا زین لب، ای یزید!|کآزرده از تو، حضرت «خیرُ‌ الانام» شد}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت زینب(س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۸

روزی که جای آل پیمبر به شام شد از
جودی خراسانی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

موضوع: وقایع شهر شام


روزی که جای آل پیمبر به شام شدروز جهان به دیده‌ی احباب، شام شد
پیمانه پُر ز زهر الم شد بر اهل‌بیتبر اهل شام، باده‌ی عشرت به جام شد
بهر نظاره‌ی حرم خاص مصطفیاز مرد و زن، به هر گذری، ازدحام شد
آن سر که بود، زینت دوش نبی، مدامفرقش نشان سنگ، ز دیوار و بام شد
آه از دمی! که گفت به سجّاد، ظالمیبرخیز پای تخت که وقت سلام شد
خورشید را ز خون شفق، چهره گشت سرخدر طشت، چون سر شه دین را مقام شد
چوب یزید گشت بر آن لب، چو آشنااز اهل‌بیت، شورش روز قیام شد
زینب چو دید آن همه ظلم، از جگر کشیدآهی که روز در نظر خلق، شام شد
گفتا بگیر چوب جفا زین لب، ای یزید!کآزرده از تو، حضرت «خیرُ‌ الانام» شد