روزی که جای آل پیمبر به شام شد
روزی که جای آل پیمبر به شام شد | روز جهان به دیدهی احباب، شام شد | |
پیمانه پُر ز زهر الم شد بر اهلبیت | بر اهل شام، بادهی عشرت به جام شد | |
بهر نظارهی حرم خاص مصطفی | از مرد و زن، به هر گذری، ازدحام شد | |
آن سر که بود، زینت دوش نبی، مدام | فرقش نشان سنگ، ز دیوار و بام شد | |
آه از دمی! که گفت به سجّاد، ظالمی | برخیز پای تخت که وقت سلام شد | |
خورشید را ز خون شفق، چهره گشت سرخ | در طشت، چون سر شه دین را مقام شد | |
چوب یزید گشت بر آن لب، چو آشنا | از اهلبیت، شورش روز قیام شد | |
زینب چو دید آن همه ظلم، از جگر کشید | آهی که روز در نظر خلق، شام شد | |
گفتا بگیر چوب جفا زین لب، ای یزید! | کآزرده از تو، حضرت «خیرُ الانام» شد |