سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر =سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود | نام شاعر =محمدحسین غروی اصفهانی | قالب =غزل | وزن =فاعلاتن مفاعلن فعلن | موضوع =حضرت زهرا(س) | مناسبت =فاطمیه | زما...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود
  | مطلع=سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = محمدحسین غروی اصفهانی
  | نام شعر =سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود
  | مصحح =  
  | نام شاعر =محمدحسین غروی اصفهانی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب = غزل
  | وزن =فاعلاتن مفاعلن فعلن
  |وزن = فاعلاتن مفاعلن فعلن
  | موضوع =حضرت زهرا(س)
  |موضوع = حضرت زهرا(س)
  | مناسبت =فاطمیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۱۰بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود''' مطلع شعری از [[محمدحسین غروی اصفهانی]] در گونه مصیبت درباره حضرت زهرا(س) است. این شعر در قالب غزل در ده بیت با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود|کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود}}
{{ب|سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود|کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود}}
خط ۳۰: خط ۲۸:
{{ب|دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شد|لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد}}
{{ب|دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شد|لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت زهرا(س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۷

سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود از
محمدحسین غروی اصفهانی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: حضرت زهرا(س)


سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بودکی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شدسینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود
ناله ی بانو، زد اندر خرمن هستی شررگویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهیاز کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟
گردش گردون دون بین کز جفای سامرینقطه ی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود
صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاهروی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بنده ای از بندگانآنکه جبریل اَمینش، بنده ی دربار بود
از قفای شاه، بانو با نَوای جانگدازتا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود
گر چه بازو خسته شد، و ز کار دستش بسته بودلیک پای همتش بر گنبد دوّار بود
دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شدلیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد