سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود

از ویکی تراث

سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود از
محمدحسین غروی اصفهانی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: حضرت زهرا(س)


سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بودکی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شدسینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود
ناله ی بانو، زد اندر خرمن هستی شررگویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهیاز کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟
گردش گردون دون بین کز جفای سامرینقطه ی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود
صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاهروی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بنده ای از بندگانآنکه جبریل اَمینش، بنده ی دربار بود
از قفای شاه، بانو با نَوای جانگدازتا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود
گر چه بازو خسته شد، و ز کار دستش بسته بودلیک پای همتش بر گنبد دوّار بود
دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شدلیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد