ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی « * '''صامت بروجردی''': ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر؛ به جهان زار ز درد و غم عظمای پدر؛ در الم ماتم و او را بصر از خون جگر آمده؛ گلگون کفن ختم رسل بود تر از غسل؛ که آتش به در خانه اش افروخته گشت؛ و دلش از محنت این جرأت و این ظلم و جفا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
{{سرصفحه
 
| مطلع=ماند یک دختر نیک اختر و روشن گهر ازبعد پیمبر
* '''صامت بروجردی''':
| نام شعر=ماند یک دختر نیک اختر و روشن گهر ازبعد پیمبر
 
| شاعر = صامت بروجردی  
ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر؛
| مصحح =
 
| بخشی از دیوان =
به جهان زار ز درد و غم عظمای پدر؛  
| بخشی از مجموعه اشعار =
 
|قالب =بحر طویل
در الم ماتم و او را بصر از خون جگر آمده؛
|وزن =
 
|موضوع =مرثیه حضرت فاطمه زهرا (س)
گلگون کفن ختم رسل بود تر از غسل؛  
| قبلی =
 
| بعدی =
که آتش به در خانه اش افروخته گشت؛  
| سال خورشیدی =
 
| سال میلادی =
و دلش از محنت این جرأت و این ظلم و جفاسوخته گردید؛
| سال قمری =
 
| یادداشت =
وبه پهلوش رسید از لگد و ضرب در زحمت و آسیب؛  
}}
 
{{شعر}}
که شد محسن ششماهه او سقط؛  
{{ب|ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر؛ به جهان زار ز درد و غم عظمای پدر؛ در الم ماتم و او را بصر از خون جگر آمده؛ گلگون کفن ختم رسل بود تر از غسل؛ که آتش به در خانه اش افروخته گشت؛ و دلش از محنت این جرأت و این ظلم و جفاسوخته گردید؛ وبه پهلوش رسید از لگد و ضرب در زحمت و آسیب؛ که شد [[محسن ششماهه]] او سقط؛ و به پیش نظر شوهرش آن شاه (که می بود [[یدالله]]) ز سیلی شده نیلی رخ آن بی کس مظلومه معصومه صدیقه محزونه افسرده غمدیده و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه کنان اشک فشان بود ز هجران پدر؛ زار چو مرغی که ز گلشن به قفس گشته گرفتار؛ کشیدی ز درون آه شرر بارو شد از گوشه [[بیت الاحزان|بیت الحزنش]] ناله چو [[یعقوب]] سوی گنبد دوّار؛ چو شب در نظرش روز جهان تار شد از کثرت فریاد و فغانش؛ جگر اهل [[مدینه]] همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله آن مرغ شب آهنگ؛ و نمی کرد اثر بر دل آنان که نمودند زوی غصب [[فدک]]؛ دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح ز بعد از پدر خود؛ دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت ز غم چاک؛و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه [[حسین]] و [[حسن]] خویش به سر خاک؛ و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک؛ و کسی در به رُخ وی ز تسلّی نگشود؛و نظری سوی جنابش به محبت ننمود؛ و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر از این غمکده زندان به سوی خلد خرامیده؛ به زخم دل احباب تمامی نیک غصه بپاشید؛ و وصیت به [[علی]] کرد که شب دفن کند پیکر او را؛ که نیایند پی دفن و نمازش؛ برو ای چرخ جفاپیشه که اُف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و [[عترت]] و اولاد وی از سنگدلی این همه جور و جفا را...}}
 
{{پایان شعر}}
و به پیش نظر شوهرش آن شاه (که می بود یدالل)ه ز سیلی شده نیلی رخ آن بی کس مظلومه معصومه صدیقه محزونه افسرده غمدیده؛
 
و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه کنان اشک فشان بود ز هجران پدر؛
زار چو مرغی که ز گلشن به قفس گشته گرفتار؛
 
کشیدی ز درون آه شرر بارو شد از گوشه بیت الحزنش ناله چو یعقوب سوی گنبد دوار؛
 
چو شب در نظرش روز جهان تار شد از کثرت فریاد و فغانش؛  
 
جگر اهل مدینه همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله آن مرغ شب آهنگ؛
و نمی کرد اثر بر دل آنان که نمودند زوی غصب فدک؛
 
دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح ز بعد از پدر خود؛  
 
دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت ز غم چاک؛
 
و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه حسین و حسن خویش به سر خاک؛  
 
و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک؛ و کسی در به رُخ وی ز تسلی نگشود؛
 
و نظری سوی جنابش به محبت ننمود؛
و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر از این غمکده زندان به سوی خلد خرامیده؛
 
به زخم دل احباب تمامی نیک غصه بپاشید؛  
 
و وصیت به علی کرد که شب دفن کند پیکر او را؛  
 
که نیایند پی دفن و نمازش؛  
 
 
برو ای چرخ جفاپیشه که اف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و عترت و اولاد وی از سنگدلی این همه جور و جفا را...
 
<ref>https://ganjoor.net/search?s=%D8%B9%D9%84%DB%8C&es=1&author=74</ref>
 
==پانویس==

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۳۴

ماند یک دختر نیک اختر و روشن گهر ازبعد پیمبر ماند یک دختر نیک اختر و روشن گهر ازبعد پیمبر از
صامت بروجردی



در قالب بحر طویل

موضوع: مرثیه حضرت فاطمه زهرا (س)
ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر؛ به جهان زار ز درد و غم عظمای پدر؛ در الم ماتم و او را بصر از خون جگر آمده؛ گلگون کفن ختم رسل بود تر از غسل؛ که آتش به در خانه اش افروخته گشت؛ و دلش از محنت این جرأت و این ظلم و جفاسوخته گردید؛ وبه پهلوش رسید از لگد و ضرب در زحمت و آسیب؛ که شد محسن ششماهه او سقط؛ و به پیش نظر شوهرش آن شاه (که می بود یدالله) ز سیلی شده نیلی رخ آن بی کس مظلومه معصومه صدیقه محزونه افسرده غمدیده و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه کنان اشک فشان بود ز هجران پدر؛ زار چو مرغی که ز گلشن به قفس گشته گرفتار؛ کشیدی ز درون آه شرر بارو شد از گوشه بیت الحزنش ناله چو یعقوب سوی گنبد دوّار؛ چو شب در نظرش روز جهان تار شد از کثرت فریاد و فغانش؛ جگر اهل مدینه همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله آن مرغ شب آهنگ؛ و نمی کرد اثر بر دل آنان که نمودند زوی غصب فدک؛ دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح ز بعد از پدر خود؛ دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت ز غم چاک؛و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه حسین و حسن خویش به سر خاک؛ و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک؛ و کسی در به رُخ وی ز تسلّی نگشود؛و نظری سوی جنابش به محبت ننمود؛ و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر از این غمکده زندان به سوی خلد خرامیده؛ به زخم دل احباب تمامی نیک غصه بپاشید؛ و وصیت به علی کرد که شب دفن کند پیکر او را؛ که نیایند پی دفن و نمازش؛ برو ای چرخ جفاپیشه که اُف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و عترت و اولاد وی از سنگدلی این همه جور و جفا را...{{{2}}}