یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =حال اطفال خود ای پیش‌رو قافله بین
  | مطلع=حال اطفال خود ای پیش‌رو قافله بین
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = جودی خراسانی
  | نام شعر =
  | مصحح =
  | نام شاعر =جودی خراسانی
| بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
  |قالب =غزل
  | موضوع =وقایع شهر شام
  |وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
  | مناسبت =ورود کاروان کربلا به شهر شام
  |موضوع =وقایع شهر شام
  | زمان سرایش = معاصر
  | قبلی =
  | زبان = فارسی
| بعدی =  
  | تعداد ابیات =۱۱بیت
  | سال خورشیدی =  
  | منبع =  
  | سال میلادی =
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


'''یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش''' را شاعر آیینی [[جودی خراسانی]] درباره حضرت زینب(س) سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و در یازده بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن می‌باشد.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش|کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش}}
{{ب|یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش|کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش}}
{{ب|کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر|سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش}}
{{ب|کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر|سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش}}
خط ۳۲: خط ۳۱:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت زینب(س)]]
[[رده:شعر با موضوع حضرت زینب(س)]]
[[رده:شعرهای کهن]]
[[رده:شعرهای کهن]]

نسخهٔ ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۳

حال اطفال خود ای پیش‌رو قافله بین از
جودی خراسانی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

موضوع: وقایع شهر شام
یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرشکشم آهی که فتد در دل گردون، شررش
کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمرسوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش
بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویشکه شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش
پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشتچون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش
چشم او بود هنوز از غم دوران، خونینکه سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش
خیمه‌اش گشت به پا، چون به لب شطّ فراتجاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش
چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دیدبی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش
شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دیدکه ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش
اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شدخولی و حرمله و شمر و سنان، هم‌سفرش
روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفتبس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش
«جودیا»! اشک تو و آه تو، بی‌حاصل نیستاین نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش