یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش

    از ویکی تراث

    حال اطفال خود ای پیش‌رو قافله بین از
    جودی خراسانی



    در قالب غزل

    با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

    موضوع: وقایع شهر شام
    یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرشکشم آهی که فتد در دل گردون، شررش
    کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمرسوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش
    بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویشکه شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش
    پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشتچون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش
    چشم او بود هنوز از غم دوران، خونینکه سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش
    خیمه‌اش گشت به پا، چون به لب شطّ فراتجاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش
    چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دیدبی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش
    شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دیدکه ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش
    اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شدخولی و حرمله و شمر و سنان، هم‌سفرش
    روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفتبس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش
    «جودیا»! اشک تو و آه تو، بی‌حاصل نیستاین نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش