به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
  | مطلع=به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
  | تصویر =  
  | نام شعر=داغ جانگداز
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = نغمه مستشارنظامی
  | نام شعر =داغ جانگداز
  | مصحح =  
  | نام شاعر =نغمه مستشارنظامی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
  |وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
  | موضوع =حضرت رقیه(س)
  |موضوع = حضرت رقیه(س)
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۷بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''آن شب که من از ناقه افتادم و غش کردم''' را شاعر [[نغمه مستشارنظامی]] درباره حضرت رقیه(س) سروده است. این شعر آیینی در گونه  مرثیه و در هفت بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن می‌باشد.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد|به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد}}
{{ب|به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد|به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد}}
خط ۲۷: خط ۲۵:
{{ب|پدر به قافله‌سالاری آمد از سر نیزه|ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد}}
{{ب|پدر به قافله‌سالاری آمد از سر نیزه|ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعرهای درباره حضرت رقیه(س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۹

به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد داغ جانگداز از
نغمه مستشارنظامی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

موضوع: حضرت رقیه(س)


به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمدبه گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
سکوت نقره‌ای ماه را شکست غم دلدر آن زمان که از آن ماه بی‌کفن خبر آمد
شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت،به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد
پس از تو هر گل خونین‌دلی که سر زد از این غمبه سوگ لاله‌رخان شهید، خون‌جگر آمد
به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردیز درد آبله‌پایی که خسته از سفر آمد؟»
به گریه گفت که: «سنگم‌ ولی شکسته‌ترینمبه راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد»
پدر به قافله‌سالاری آمد از سر نیزهز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد