بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =جعفر عباسی | قالب =غزل | وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن | موضوع =امام حسن(ع) | مناسبت = | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعداد اب...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان
  | مطلع=بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = جعفر عباسی
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر =جعفر عباسی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  |وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  | موضوع =امام حسن(ع)
  |موضوع = امام حسن(ع)
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۷بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان''' را شاعر آیینی [[جعفر عباسی]] درباره امام حسن(ع) سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و در هفت بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن می‌باشد.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان|بی‌اطاعت از تو بیهوده‌ست طاعت‌هایشان}}
{{ب|بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان|بی‌اطاعت از تو بیهوده‌ست طاعت‌هایشان}}
خط ۲۹: خط ۲۷:
{{ب|انتظار تیز تیغ ما به پایان می‌رسد|تازه آن دم هست آغاز مصیبت‌هایشان}}
{{ب|انتظار تیز تیغ ما به پایان می‌رسد|تازه آن دم هست آغاز مصیبت‌هایشان}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسن(ع)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۱۵

بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان از
جعفر عباسی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

موضوع: امام حسن(ع)


بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشانبی‌اطاعت از تو بیهوده‌ست طاعت‌هایشان
حرف‌ها در سینه داری و نداری محرمیمردها در سینه می‌ماند شکایت‌هایشان
سکه‌ها، سردار‌ها را چون غلامی می‌خرندوه در آن بازار، پایین بود قیمت‌هایشان
خون دل از سرزنش‌ها می‌خوری و می‌خوردبر دل آیینه‌ات سنگ ملامت‌هایشان
ای امیر صف‌شکن صفین به خود لرزیده استپیش شمشیر تو پوشالی‌ست هیبت‌هایشان
بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیستنیستی یک لحظه غافل از سیاست‌هایشان
شانه‌هایت کم نیاوردند زیر بار دردخم نخواهد کرد پشتت را خیانت‌هایشان
خار‌ها رفته‌ست در چشم حقیقت‌بینِ توکوچه‌ها شرمنده از دست جسارت‌هایشان
انتظار تیز تیغ ما به پایان می‌رسدتازه آن دم هست آغاز مصیبت‌هایشان