دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم
  | مطلع=دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = کسایی مروزی
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر =کسایی مروزی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن = مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
  |وزن = مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
  | موضوع =امام حسین(ع)
  |موضوع = امام حسین(ع)
  | مناسبت = مدح
  | قبلی =
  | زمان سرایش =  
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۲۲بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =برخی معتقدند این شعر اولین سوگ شعر عاشورایی به زبان فارسی است.
}}
}}


'''دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم''' را شاعر قدیمی [[کسایی مروزی]] درباره مصیبت امام حسین(ع) در قالب غزل در بیست و دو بیت سروده است. این قصیده در وزن مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم|مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا}}
{{ب|دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم|مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا}}
خط ۴۲: خط ۴۰:
{{ب|تا زنده ای چنین کن دلهای ما حزین کن|پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا}}
{{ب|تا زنده ای چنین کن دلهای ما حزین کن|پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==توضیح==
برخی معتقدند این شعر اولین سوگ شعر عاشورایی به زبان فارسی است.
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]
[[رده:شعرهای کهن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۸

دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم از
کسایی مروزی



در قالب غزل

با وزن مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

موضوع: امام حسین(ع)
برخی معتقدند این شعر اولین سوگ شعر عاشورایی به زبان فارسی است.


دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویممدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی رامقتول کربلا را تازه کنم تولّا
آن نازش محمد پیغمبر مؤبَّدآن سید ممجّد شمع و چراغ دنیا
آن میر سربریده در خاک خوابنیدهاز آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
تنها و دلشکسته بر خویشتن گرستهاز خان و مان گسسته وز اهل بیت آبا
از شهر خویش رانده وز ملک بر فشاندهمولی ذلیل مانده بر تختِ ملک مولی
مجروح خیره گشته ایام تیره گشتهبدخواه چیره گشته بی رحم و بی محابا
بیشرم شمر کافر ملعون سنان ابترلشکر زده برو بر چون حاجیان بطحا
تیغ جفا کشیده بوق ستم دمیدهبی آب کرده دیده تازه شده معادا
آن کور بسته مطرد بی طوع گشته مرتدبر عترت محمد چون ترک غز و یغما
صفین و بدر و خندق حجت گرفته با حقخیل یزید احمق یک یک به خونْش کوشا
پاکیزه آل یاسین گمراه و زار و مسکینوان کینه های پیشین آن روز گشته پیدا
آن پنجماهه کودک باری چه کرد ویحککز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
بیچاره شهربانو مصقول کرده زانوبیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا
آن زینب غریوان اندر میان دیوانآل زیاد و مروان نظّاره گشته عمدا
مؤمن چنین تمنی هرگز کند ؟ نگو ، نیچونین نکرد مانی ، نه هیچ گبر و ترسا
آن بیوفا و غافل غره شده به باطلابلیس وار و جاهل کرده به کفر مبدا
رفت و گذاشت گیهان دید آن بزرگ برهانوین رازهای پنهان پیدا کنند فردا
تخم جهان بی بر این است و زین فزون ترکهتر عدوی مهتر نادان عدوی دانا
بر مقتل ای کسایی برهان همی نماییگر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما
مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیردترسا به زر بگیرد سمّ خر مسیحا
تا زنده ای چنین کن دلهای ما حزین کنپیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا