رأس حسین تا که به نی در ظهور شد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =رأس حسین تا که به نی در ظهور شد | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =میرزا محمد‌باقر رازی | قالب =غزل | وزن = | موضوع =امام حسین(ع) | مناسبت =مرثیه | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعداد ابیات =۱۰بیت | منبع = }}...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =رأس حسین تا که به نی در ظهور شد
  | مطلع=رأس حسین تا که به نی در ظهور شد
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = میرزا محمد‌باقر رازی
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر =میرزا محمد‌باقر رازی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن =
  |وزن =  
  | موضوع =امام حسین(ع)
  |موضوع = امام حسین(ع)
  | مناسبت =مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۱۰بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''رأس حسین تا که به نی در ظهور شد''' مطلع شعری از [[میرزا محمد‌باقر رازی]] در گونه مرثیه درباره امام حسین(ع) است. این شعر در قالب غزل در ده بیت سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|رأس حسین تا که به نی در ظهور شد|گفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد}}
{{ب|رأس حسین تا که به نی در ظهور شد|گفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد}}
خط ۳۰: خط ۲۸:
{{ب|پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدی|از جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی}}
{{ب|پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدی|از جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۲۷

رأس حسین تا که به نی در ظهور شد از
میرزا محمد‌باقر رازی



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)


رأس حسین تا که به نی در ظهور شدگفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد
آن سر چو بر سپهر سِنان سَنان نشستعیسی به چرخ یا که چو موسی به طور شد
چون شب شدی، به خانه‌ی خولی نزول کرداین قصّه‌اش، حدیث سلیمان و مور شد
آن سر که جلوه‌اش به فلک نور می‌فشانْدمنزل‌گهش به مطبخ و قعر تنور شد
بهر نماز شب، زن خولی ز جای خواستدیدی که مطبخش، همه یک لمعه نور شد
دیدی که هودجی ز سما شد سوی زمیندیدی زنی در اوست که خاتون حور شد
از خاک بر‌گرفت سر و در بغل کشیدبوسید و بس گریست که دل ناصبور شد
گفتا کدام ظالمت از تن‌، جدا نمود؟این انتقام از تو به «یومُ ‌النّشور» شد
گفت ای عزیز مادر و ای نور عین من!بودی غریب و دیدنت امشب، ضرور شد
پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدیاز جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی