واحسرتا که یافت به من روزگار دست: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =واحسرتا که یافت به من روزگار دست | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =خوشدل تهرانی | قالب =غزل | وزن =مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن | موضوع =امام حسین(ع) | مناسبت = | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعداد ابیا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =واحسرتا که یافت به من روزگار دست
  | مطلع=واحسرتا که یافت به من روزگار دست
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
| شاعر = خوشدل تهرانی
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر =خوشدل تهرانی
  | بخشی از دیوان =
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | قالب =غزل
  | قالب =غزل
  | وزن =مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن
  | وزن =مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن
  | موضوع =امام حسین(ع)
  | موضوع =امام حسین(ع)
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۹بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =
| یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


'''واحسرتا که یافت به من روزگار دست''' را شاعر آیینی [[خوشدل تهرانی]] درباره امام حسین(ع) سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و در نه بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن می‌باشد.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|واحسرتا که یافت به من روزگار دست|وز من گرفت دشمن کافر شعار، دست}}  
{{ب|واحسرتا که یافت به من روزگار دست|وز من گرفت دشمن کافر شعار، دست}}  
{{ب|بی‌دست و فرق منشق و در دیده تیرکین|دیدی چگونه یافت به من روزگار، دست}}
{{ب|بی‌دست و فرق منشق و در دیده تیرکین|دیدی چگونه یافت به من روزگار، دست}}
خط ۲۹: خط ۲۸:
{{ب|خوشدل، دو دست در ره یکتا خدا چو داد |از چارسو بود به سویش، صد هزار دست}}
{{ب|خوشدل، دو دست در ره یکتا خدا چو داد |از چارسو بود به سویش، صد هزار دست}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]

نسخهٔ ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۹

واحسرتا که یافت به من روزگار دست از
خوشدل تهرانی



در قالب غزل

با وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن

موضوع: امام حسین(ع)
واحسرتا که یافت به من روزگار دستوز من گرفت دشمن کافر شعار، دست
بی‌دست و فرق منشق و در دیده تیرکیندیدی چگونه یافت به من روزگار، دست
ای پای استوار بمان بر سر وفادر پیکرم کنون که ندارد قرار، دست
چون در طریق اوست چه با اعتبار پایچون شد نثار دوست، چه با افتخار ، دست
ناچار سر نهم به سر زین که کار، زارگردد بود ضرور پی کارزار ، دست
با صورت اوفتم بر روی خاک رزمگاهزیرا بود ستون تن هر سوار، دست
دادم دو دست تا که بگیرم زعاصیاندر روز حرب با مدد کردگار، دست
او جای دست مشک به دندان گرفت و داددر حفظ آب و آبرو این شاهکار، دست
خوشدل، دو دست در ره یکتا خدا چو داد از چارسو بود به سویش، صد هزار دست