واحسرتا که یافت به من روزگار دست

از ویکی تراث
واحسرتا که یافت به من روزگار دستاز خوشدل تهرانیدر قالب غزلبا وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلنموضوع: امام حسین(ع)
واحسرتا که یافت به من روزگار دستوز من گرفت دشمن کافر شعار، دست
بی‌دست و فرق منشق و در دیده تیرکیندیدی چگونه یافت به من روزگار، دست
ای پای استوار بمان بر سر وفادر پیکرم کنون که ندارد قرار، دست
چون در طریق اوست چه با اعتبار پایچون شد نثار دوست، چه با افتخار ، دست
ناچار سر نهم به سر زین که کار، زارگردد بود ضرور پی کارزار ، دست
با صورت اوفتم بر روی خاک رزمگاهزیرا بود ستون تن هر سوار، دست
دادم دو دست تا که بگیرم زعاصیاندر روز حرب با مدد کردگار، دست
او جای دست مشک به دندان گرفت و داددر حفظ آب و آبرو این شاهکار، دست
خوشدل، دو دست در ره یکتا خدا چو داد از چارسو بود به سویش، صد هزار دست