چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران را: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران را
  | مطلع=چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران را
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
| شاعر = محمدمهدی خانمحمدی
  | نام شعر =  
  | مصحح =  
  | نام شاعر =محمدمهدی خانمحمدی
  | بخشی از دیوان =
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | قالب = غزل
  | قالب = غزل
  | وزن = مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
  | وزن = مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
  | موضوع =رسول خدا(ص)  
  | موضوع =رسول خدا(ص)  
  | مناسبت = مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۱۰بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =
| یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


'''چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران را''' را شاعر معاصر [[محمدمهدی خانمحمدی]] درباره رسول خدا(ص) سروده است. این شعر در قالب غزل و در گونه مرثیه در ده بیت در وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران را|گلستان می‌کند لبخند‌های او بیابان را}}
{{ب|چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران را|گلستان می‌کند لبخند‌های او بیابان را}}
{{ب|بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردند|مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را}}
{{ب|بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردند|مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را}}
خط ۳۱: خط ۲۹:
{{ب|همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرم|که لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حَسّان را}}
{{ب|همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرم|که لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حَسّان را}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع رسول خدا(ص)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۰۶

چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران را از
محمدمهدی خانمحمدی



در قالب غزل

با وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

موضوع: رسول خدا(ص)
چه اعجازی‌ست در چشمش که نازل کرده باران راگلستان می‌کند لبخند‌های او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردندمدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را
میان شانه‌هایش می‌درخشد قرص خورشیدیکه روزی در تجارت‌ها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویشپریشان می‌کند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیریفقط کافی‌ست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل‌ بیت اجری نمی‌خواهدنمک از سفره‌اش برداشتی، مشکن نمکدان را
ولی چندی‌ست زهرا روز و شب از گریه بی‌تاب استعلی این روزها باید بسازد بیت‌الاحزان را
علی، شب با چراغی خانه‌ها‌ی شهر را می‌گشتملول از دیو و دد‌ها آرزو می‌کرد انسان را
نَفَس در سینه‌ام تنگ است، از این ماجرا بگذرمجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرمکه لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حَسّان را