رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

از ویکی تراث
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۶ توسط Eskandari (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =قاسم صرافان | قالب =غزل | وزن = مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن | موضوع =حضرت زینب(س) | مناسبت = | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعدا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
اطلاعات شعر
نام شاعرقاسم صرافان
قالبغزل
وزنمستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن
موضوعحضرت زینب(س)
زمان سرایشمعاصر
زبانفارسی
تعداد ابیات۸بیت


رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی را شاعر آیینی قاسم صرافان درباره حضرت زینب(س) خطاب به حضرت عباس(ع) سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و در هشت بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن می‌باشد.

متن شعر

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدیعبّاس من دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان راوقتی غریبانه می‌رفت بی‌یار و یاور ندیدی
آری در آوردن تیر بی‌دست از دیده سخت استامّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دستآن بُهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی
شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکتمثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتادچون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی
دلخونی اما برادر، دلخون‌تر از من کسی نیستآخر تو بر خاک صحرا، مولای بی‌سر ندیدی
قلبت نشد پاره پاره، آن‌شب میان خرابهآنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی

پانویس

منابع