گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتم

از ویکی تراث
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۱۶ توسط Eskandari (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتماز خوشدل تهرانیدر قالب غزلموضوع: امام حسین(ع)
گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتمچون حسینِ خویش دیدم، شاد گشتم، پر گرفتم
از ازل من با برادر هم‌سفر بودم در این رهبهر خود، یاری چو شاهنشاه بی‌لشگر گرفتم
بُد ز عهد کودکی، عشق حسین اندر دل مندر بزرگی نیز تَرک خانه و همسر گرفتم
دوش بر دوش برادر، روز عاشورا به میدانگه سراغ قاسم و گه نوجوان‌اکبر گرفتم
من به دست خود کفن کردم، دو طفل خویشتن راگیسوانْشان را گلاب از اشکِ چشمِ تر گرفتم
پس بگرداندم سه دور آن هر دو را، دور برادربهر آن دلبر ز فرزندان خود، دل برگرفتم
گر نبُد امّ‌البنین تا بهر عبّاسش بنالدمن فغان از دل بر آن مظلوم بی‌مادر گرفتم
در میان قتلگه دیدم حسین خویشتن رابوسه‌ها از حنجر بُبریده از خنجر گرفتم
گه فراز نیزه دیدم، رأس شاه تشنه‌کامانگه به بر از خاک و خون، آن پیکر بی‌‌سر گرفتم
گه پرستاری به جان از عابد بیمار کردمگه سرشک از دیده‌ی طفلان بی‌یاور گرفتم
چهره‌ی خاکستریّ شاه را دیدم به کوفهمن ز خون سر از آن آیینه، خاکستر گرفتم
خیزران چون آشنا با لعل شه شد، جَستم از جاداغ دل را از یزید شوم بداختر گرفتم
چاک دادم پیرهن را تا به دامن از غم دلوز بیان آتشین، آتش به خشک و تر گرفتم
در خرابه، چون سه ساله دختر زارم، رقیّهدید سر را داد جان، من ماتمی دیگر گرفتم
«خوشدل»! از صبر دل زینب، جهانی گشته حیرانمن بیان شرح آن را سطری از دفتر گرفتم