دريا و سراب
دريا و سراباز امام خمینیدر قالب غزلموضوع: عرفانی |
ما را رها كنيد در اين رنج بی حساب | با قلب پاره پاره و، با سينه ای كباب | |
عمری گذشت در غم هجران روی دوست | مرغم درون آتش و، ماهی بُرونِ آب | |
حالی نشد نصيبم از اين رنج و زندگی | پيری رسيد غرق بطالت، پس از شباب | |
از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد | كی میتوان رشيد به دريا ازين سراب؟ | |
هرچه فرا گرفتم و، هرچه ورق زدم | چيزی نبود غير حجابی پس از حجاب | |
هان ای عزيز! فصل جوانی بهوش باش | در پيری از تو، هيچ نيايد بغير خواب | |
اين جاهِلان كه دعوی ارشاد میكنند | در خرقهشان بغير «منم» تحفه ای مياب | |
ما عيب و، نقص خويش و، كمال و، جمال غير | پنهان نمودهايم، چو پيری پسِ خضاب | |
دَم در نياور دفتر بيهوده پاره كن | تا كی كلام بيهُده، گفتار ناصواب |