دريا و سراب

از ویکی تراث
دريا و سراباز امام خمینیدر قالب غزلموضوع: عرفانی
ما را رها كنيد در اين رنج بی‏‏ حساببا قلب پاره پاره و، با سينه‏‏ ای‏‏ كباب
عمری‏‏ گذشت در غم هجران روی‏‏ دوستمرغم درون آتش و، ماهی‏‏ بُرونِ آب
حالی‏‏ نشد نصيبم از اين رنج و زندگیپيری‏‏ رسيد غرق بطالت، پس از شباب
از درس و بحث مدرسه ‏‏ام حاصلی‏‏ نشدكی‏‏ می‏‏توان رشيد به دريا ازين سراب؟
هرچه فرا گرفتم و، هرچه ورق زدمچيزی‏‏ نبود غير حجابی‏‏ پس از حجاب
هان ای‏‏ عزيز! فصل جوانی‏‏ بهوش باشدر پيری‏‏ از تو، هيچ نيايد بغير خواب
اين جاهِلان كه دعوی‏‏ ارشاد می‏‏كننددر خرقه‏‏شان بغير «منم» تحفه‏‏ ای‏‏ مياب
ما عيب و، نقص خويش و، كمال و، جمال غيرپنهان نموده‏‏ايم، چو پيری‏‏ پسِ خضاب
دَم در نياور دفتر بيهوده پاره كنتا كی‏‏ كلام بيهُده، گفتار ناصواب