دريای فنا
دريای فنااز امام خمینیدر قالب غزلموضوع: عرفانی |
كاش روزی به سر كوی توام منزل بود | كه در آن شادی و اندوه مراد دل بود | |
كاش از حلقه ی زلفت گرهی در كف بود | كه گره باز كن عقده ی هر مشكل بود | |
دوش كز هجر تو دل حالت ظلمتكده داشت | ياد تو شمع فروزنده ی آن محفل بود | |
دوستان میزده و مست و ز هوش افتاده | بی نصيب آنكه در اين جمع چو من عاقل بود | |
آنكه بشكست همه قيد ظلوم است و جهول | و آنكه از خويش و همه كون و مكان غافل بود | |
در بر دلشدگان علم حجاب است حجاب | از حجاب آنكه برون رفت بحقّ جاهل بود | |
عاشق از شوق به دريای فنا غوطه ور است | بیخبر آنكه به ظلمتكده ی ساحل بود | |
چون به عشق آمدم از حوزه ی عرفان ديدم | آنچه خوانديم و شنيديم همه باطل بود |